ماشین تمیز فراری
صاحب ماشین، شلنگ آب به دست، با خوشحالی ماشینش را میشست. آب و کف، برقِ رنگِ ماشین را دوچندان میکردند. اما ناگهان... ماشین **فرار کرد**!
ماشین به زبان آمده و غرغر کنان می گفت: دست از سر کچل من بردار، چرا هر روز با شلنگ آب به جون من میافتی مگه وسواس داری؟ و به زیر درخت پر از یاکریم فرار می کرد
ماشینِ ترسیده، با سرعت به سمتِ زیرِ درختِ پر از **یاکریم** (💩💩) رفت. صاحبش داد زد: "وایسا! دوباره کثیف میشی!" اما ماشین گوش نکرد.
زیرِ درخت، یاکریمها با تعجب🤔🙃🫠 به این مهمانِ براق نگاه کردند. یکی از آنها پر زد و روی سقفِ ماشین نشست. بعد یکی دیگر... و بعد همه ی آنها! صاحبِ ماشین با شلنگ به دنبالش دوید، اما دیگر دیر شده بود: یاکریم ها روی ماشین **کثیف کاری**💩💩 کرده بودن!
حالا ماشینِ تمیز، پر از کثیفی، برگ و چیزهای دیگری بود که یاکریمها با خودشان آورده بودند. صاحبِ ماشین دستش را به پیشانی زد و گفت: "به خاطر **شلنگ آب** فرار کردی!؟" مگه گربه ای که از آب بدت میاد...