به خدا حسن ظن داشته باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
به خدا حسن ظن داشته باشیم. هیچ وقت از رحمتش ناامید نباشیم. یکم فکر کنیم...مگر ما نمیگوییم خدا بر هر کاری تواناست؟ مگر تو قرآن نمیخوانیم «و هو علی کل شیء قدیر» و آخرش می گوییم «صدق الله العلی و العظیم»؟ مگر خدا راست نمیگه؟ حالا ممکنه یکی بگه چرا خدا مشکل من را حل نمیکنه؟
چرا؟! چرا داریم آخه؟! خدا چرا؟! مگر خدا حکیم نیست؟ مگر مصلحت ما را نمی خواهد؟ خب حله دیگه.
بگو خدا صلاح من را میخواد بگو خدا خیر من را میخواد.
شما وقتی توسط خدا امتحان میشوید مطمئن باشید می توانید از پس این امتحان بر بیایید. به خدا قسم توانایی اش را داریم. آقا اگر از پس امتحان برنیامدیم چی؟ خب شما تواناییش را داشتید و از آن توانایی استفاده نکردید.
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها»
امام خمینی (ره) فرمود ما می توانیم مستقل باشیم؛ گفت می توانیم و شد! چونکه به خدا ایمان داشت؛ چونکه اسلام شناس بود؛ چونکه قرآن را زیاد میخواند و می دانست خدا از بندگانش امتحانی نمیگیرد که توانایی اش را ندارند. خدایا! کاری کن که ما تسلیم دستوراتت باشیم. حالا تسلیم بودن یعنی چه؟ یعنی وقتی مصیبتی بهت رسید نگی خدایا چرا اینجوری شد؟ چرا اینکارا کردی؟ تسلیم بودن یعنی اینکه نبینی خودت چه میخواهی، ببینی خدایت چه میخواهد و هرچه که خواست راضی باشی.
مطلب را با این داستان به پایان میبرم:
امام باقر(ع) برای یکی از فرزندانشان بهشدت ناراحت و بیقرار بودند. فرزند ایشان مریض بود و در تب شدید میسوخت به حدّی که داشت جان میداد. امام(ع( آنقدر نگران حال بچه بودند که اصحاب حضرت میگویند: ما پیش خودمان گفتیم که اگر این بچه از دنیا برود، میترسیم حضرت هم از دست برود! از بس که حضرت تلاش میکرد این بچه سلامت خود را پیدا کند. کمی بعد، یکدفعهای از داخل خانه، صدای شیون خانمها بلند شد و فهمیدیم که بچه از دنیا رفته است. امام(ع) به داخل رفتند و آنها را آرام کردند و برگشتند و با حالتی بشّاش و خندهرو با دیگران برخورد کردند. اصحاب با تعجب پرسیدند: فرزند شما سلامتی خودش را بهدست آورد؟ حضرت فرمود: نه! از دنیا رفت. اصحاب گفتند: بعد از آنهمه نگرانی و تکاپویی که برای سلامتی فرزندتان داشتید، ما تصور میکردیم که اگر از دنیا برود، برای شما خیلی سخت(غیرقابل تحمل) خواهد بود. حضرت فرمود: ما اهلبیت اینگونه هستیم که تلاش خودمان را انجام میدهیم و معلوم است که دربارۀ اطرافیان و نزدیکانمان عاطفه داریم اما وقتی امر خدا تحقق پیدا کرد و دیگر از ما کاری بر نیامد، ما تسلیم میشویم و «زیبایی تسلیم خودمان را هم به خدا نشان میدهیم» و انبساط خاطر من هم به همین دلیل است).کَانَ قَوْمٌ أَتَوْا أَبَا جَعْفَرٍ ع فَوَافَقُوا صَبِیّاً لَهُ مَرِیضاً ...فَقَالَ لَهُمْ إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِیمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا أَحَبَّ؛ کافی/۳/۲۲۶)