نبرد قادسیه وآغاز فروپاشی امپراطوری بزرگ ایران
بلاذری در باره نحوه
برخورد با اسیران ایرانی مینوسد :
در یکی از جنگها در نواحی خوارزم عربان شمار بسیار زیادی اسیر گرفتند
. زمستان و سرما بود . در راه بازگشت رختهای ایرانیان از آنان گرفته و کنده شد
.عده کثیری از اسیران از سرما و یخ تلف شدند
پس از تمام فتوحات تنها گیلان و مازندران که طبرستان نامیده میشد در
زمان معاویه تن به باجگذاری نداد و شورشی شدند و کفر می وزریدند . بلاذری درباره
آنان میگوید : "جمیع اهل طبرستان اهل حرب بودند" . در یکی از لشگر کشی
اعراب مسلمان به طبرستان به رهبری "هبیره شیبانی" 10 هزار جنگجوی مسلمان
راهی آنجا شدند
. ولی دیلمان راه را در نواحی کوهستانی بر
روی لشگر اعراب بست . جنگ درگرفت و 10 هزار نفر لشگریان اعراب کشته شدند به صورتی
که حتی یک نفر هم نتوانست به کوفه و شام برگردد . تاریخ نویسان عرب از این واقعه
به عنوان یکی از فجیع ترین جنگهای اسلام نام میبردند و مینویسند : مسلمانان کثیری
در نبرد با مردمان طبرستان به شهادت رسیدند
بلاذری تاریخ نگار
مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای 16 تا 23 هجری این چنین مینویسد:
عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر
را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد . سپس به سوی فرات رفت ) شهرکی در
نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از
خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن
غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه
قهریه گشوده شد سپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان
آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی شکست خوردند و تمام
کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند . سپس "عتبه" فرمانده عرب
به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در
صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب
شدن و کشتنشان می گردد .بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر
عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیروز نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم
داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد در این
جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی
کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق
دریافت میکرد .در آن زمان عتبه - "مغیره بن
شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق جزوی از کشور ایران به حساب می آمده
است) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و
ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور
شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر
را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره
شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد
.مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز"
حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور
به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا
اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و
نهر تیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود . در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان (
ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان (
زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند.
نبرد قادسیه وآغاز
فروپاشی امپراطوری بزرگ ایران
در سال 13 هجری ابوبکر فوت میکند و مشاورش عمرابن خطاب با وصیت ابوبکر
و آرای مردم خلیفه مسلمانان می گردد جنایاتی که عمر در تاریخ ثبت نمود برای بشریت
تعجب انگیز بود . عمر در سال 13 هجری در ماه رمضان راهی فرات جنوبی شد .ولی بخت
یار او نبود زیرا سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای مقابله با وی
آماده ساخت . در این نبرد بیش از 4000 عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به
بیابانها گریختند . در همین حین ایران مشغول درگیری های داخلی بود زیرا افسری به
نام فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود . بهمن جازویه با کمک
مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای داخلی فیروزان که از پارتیان بود خودداری
کنند . طبری ذکر میکند : پارتیان بر ضد رستم و پارسی ها بر ضد فیرزوان نبرد
میکردند عمر با "جریر ابن عبدالله" قراردادی منعقد ساخت تا هر چه زمین
در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد
قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد . این وعده عمر قبایلی مانند
( اشعر - همدان - نخع - کنده سکون - جز اینها ) را ترقیب کرد تا به سپاه اسلام در
جنوب عراق بپوندند و یکی شوند . در نتیجه در سال 15 هجری لشگری عظیم وارد جنوب
عراق شد و در نتیجه آبادیها ویران شد و زمینهای کشاورزی با خاک یکسان شدند.
نبرد خونین ایرانیان در قادسیه
رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها
سابط نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند .
رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که
درگیری های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از
یکپارچگی ارتش ایران میشود .
رستم مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار
دهد . ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران
اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمیداد که
با عربها از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود او چندین بار به عربها کمک
نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده بود و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز
محافظت نموده . لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را
داشته باشند . بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود . ولی باز رستم چندین تن از
فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند . ولی هیچ نتیجه ای در بر نداشت
بلاذری مینویسد : که " بص بهری " هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد
و تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش به
عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند . سپس ابوبکر نامه ای به وی داد و وعده
کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد. رستم فرخزاد در محرم سال 16 هجری با سپاهی
60 هزار نفری از فرات عبور کرد و در کنار شعبه ای از فرات اردو زد . به گفته طبری
رستم چنیدن مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند
: یا مسلمان شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند . طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و
شاهنشاه گفتگو نمود . ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند .
"طبری" رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه مینامد
.او میدانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست عربها فتح خواهد
شد . رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر عربها صف آرایی نمود . در این
هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه
افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب . رستم پس از
دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده است
و از روبرو بر ما میوزد . فریادهای لشگر عرب از دور به گوش میرسده است . به گفته
طبری در نبرد قادسیه 33 قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند . عرب چیزی
برای از دست دادن نداشت . او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا
کند و یا در راه خدا کشته شود . جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان 500 تن از عربان
را کشتند . بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود . روز دوم ایرانیان بر عربها
چیره شدند و بیش از 2000 تن از آنان کشته شدند . در این نبرد 4 تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان - بندوان -
بهمن جازویه -
بزرگمهر همدانی کشته شدند . روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به
شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و
تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند .
روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه
داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه های خویش بازگشتند و سلاحها را بر
زمین نهادند و استراحت کردند . چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر
عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از
ایرانیان و عربها کشته شدند . در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر
بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به
ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند. |