جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شبنشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار میشود. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوههای گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آیندهگویی میکنند. در زمان حال خوراکیهای مرسوم در شب یلدا هندوانه، انار، آجیل مخصوص یلدا (آجیل شیرین) و ... است و کارهایی مثل حافظخوانی و تعریف قصه توسط بزرگ فامیل مثل مادربزرگ یا پدربزرگ رایج است. معمولا در این مناسبت نوعروسان از طرف داماد خود هدایایی به عنوان پیشکش شروع زندگی توام با آسایش و خوشبختی دریافت میکنند. کمی قبلتر رسم بر آن بوده که دور تا دور کرسی کنار هم نشسته خوش و بش و وقتگذرانی میکردند.
فال حافظ در شب یلدا تقریباً پای ثابت است. معمولاً در شب یلدا رسم بر این است که صاحبخانه، دیوان حافظ را به بزرگتر فامیل که سواد دارد، میدهد. سپس هر یک از میهمانان نیت کرده و بزرگِ مجلس، این جمله را میگوید و تفألی به گنجینه حافظ میزند: «ای حافظِ شیرازی/ تو محرم هر رازی/ بر ما نظر اندازی/ قسم به قرآن مجیدی که در سینه داری...» یا هر چیزی شبیه به این. این رسم یکی از رسوم پرطرفدار شب یلداست. رسم دیگر متلگویی است که نوعی شعرخوانی و داستانخوانی است در قدیم اجرا میشده، به این صورت که خانوادهها در این شب گرد میآمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف میکردند. آیین شب یلدا یا شب چله، همراه با خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوههای گوناگون است که همه جنبه نمادین دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند.
آداب آن دسته از اعمال و رفتاری است که مردم یک منطقه از خود نشان میدهند. مثلاً در خطه شمال و آذربایجان رسم بر این است که در این شب خوانچه ای تزیین شده به خانه تازهعروس یا نامزد خانواده بفرستند. مردم آذربایجان در سینی خود هندوانهها را تزئین میکنند و شالهای قرمزی را اطرافش میگذارند. درحالی که مردم شمال یک ماهی بزرگ را تزئین میکنند و به خانه عروس میبرند. حافظخوانی جزو جدانشدنی مراسم این شب برای شیرازیهاست. همدانیها فالی میگیرند با نام فال سوزن. همه دور تا دور اتاق مینشینند و پیرزنی به طور پیاپی شعر میخواند. دختر بچهای پس از اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن میزند و مهمانها بنا به ترتیبی که نشستهاند شعرهای پیرزن را فال خود میدانند. در شهرهای خراسان خواندن شاهنامه فردوسی در این شب مرسوم است. در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را قسم میدهند که زیاد سخت نگیرد. مردم کرمان تا سحر انتظار میکشند تا از قارون افسانهای استقبال کنند. قارون در لباس هیزمشکن برای خانوادههای فقیر تکههای چوب میآورد. این چوبها به طلا تبدیل میشوند و برای آن خانواده، ثروت و برکت به همراه میآورند.
در کردستان نیز خانوادههایی که عروس به خانه بخت فرستادهاند خوانچههایی حاوی هندوانه و آجیل و همچنین هدیه را به خانه نو عروس و داماد میفرستند.
به عقیده مادربزرگهای قزوینی اگر در این شب ننه سرما گریه کند باران میبارد، اگر پنبههای لحافش بیرون بریزد برف میبارد و اگر گردنبند مرواریدش پاره شود تگرگ میآید.
بنابر قوانین بینالمللی در شرایط فوب فروشنده وظیفه دارد تمامی هزینههای کالا را تا محل حمل اصلی (با کشتی یا هواپیما یا راه آهن) متقبل شود و تمامی هزینههای بعد از این مرحله اعم از کرایه حمل، بیمه، تعرفههای وارداتی و … را خریدار متقبل میشود.
به گزارش تراز ، فوب FOB=free on board» » در بازرگانی بینالمللی به قراردادی گفته میشود که فروشنده متعهد میگردد که هزینه حمل و نقل با کشتی را بپردازد و کالا را در بندر کشور خریدار به وی تحویل دهد.
یک) فرض کنید کالای الف در کشور امارات متحده عربی تولید شده است.
دو) تولید کننده فرضی در اینجا ۲۰ دلار برای تولید کالای الف هزینه کرده و ۱۵ دلار هم روی قیمت آن کشیده و بفروش رسانده است.
سه) این کالا را سوار کشتی کرده و به خلیج فارس رسانده و ۵ دلار هم هزینه حمل و نقل شده است.
چهار) خریدار این کالا را در خلیج فارس برابر ۴۰ دلار تحویل می گیرد.
پنج) خریدار کالای الف را از خلیج فارس با هزینه ای بالغ بر ۱۰ دلار به تهران منتقل می کند.
شش) در تهران کالا به قیمت ۵۰ دلار به بنکداری فروخته می شود.
هفت) بنکدار ۱۰ دلار بابت انبار و ۵ دلار بابت سود روی کالا کشیده و آن را به خرده فروش می فروشد.
هشت) خرده فروش که کالای الف را به قیمت ۶۵ دلار تهیه کرده است، با ۱۵ دلار سود به قیمت ۸۰ دلار به یک مشتری در تهران عرضه می کند.
در این پروسه فرضی تولید کالای فرضی الف، برای تولید کننده ۲۰ دلار هزینه داشته، خریدار آن را در خلیج فارس ۴۰ دلار تحویل گرفته و مصرف کننده در تهران آن را ۸۰ دلار خریده است.
پس قیمت فوب این محصول ۴۰ دلار است.
بنابر قوانین بینالمللی در شرایط فوب فروشنده وظیفه دارد تمامی هزینههای کالا را تا محل حمل اصلی (با کشتی یا هواپیما یا راه آهن) متقبل شود و تمامی هزینههای بعد از این مرحله اعم از کرایه حمل، بیمه، تعرفههای وارداتی و … را خریدار متقبل میشود.
این قیمت فوب پایین ترین قیمت یک کالا به شمار می رود تنها در خلیج فارس هم نیست، قیمت فوب خلیج مکزیک و… هم داریم که بنا بر مقصد کالا محل تعیین می شود.
یکی از حس هایی که در همه ی افراد به ویژه در کودکان وجود دارد، حس کنجکاوی است. این حس نشان دهنده ی هیجانات درونی فرد نسبت به چیزی است که از آن دور بوده است. حس کنجکاوی زمانی ایجاد می شود که شخص از چیزی که به آن تمایل درونی دارد دور یا منع شده باشد.
آلبرت اینشتین یک بار در باره خودش گفته بود: «من هیچ استعداد به خصوصی ندارم، بلکه صرفاً با تمامی وجود کنجکاوم.» شکی نباید داشت که وی بیش از اندازه فروتن بود. با این وجود در این مورد نیز نباید تردیدی به خود راه دهیم که کنجکاوی نیرویی قدرتمند و محرکی لازم برای انجام کشفیات و تحقیقات علمی است. در واقع در کنار استعداد طبیعی و علاقه شخصی و توانایی های ریاضی یا سایر استعدادها، کنجکاوی ویژگی ضروری برای هر محققی است که می خواهد در تحقیقات خود به موفقیت برسد.
کنجکاوی نشانه ای است از شور و هیجان پنهان و وضعیتی است از مسحور شدن ناخواسته و غیرارادی در چیزی که دور شدن از آن برای فرد بسیار دشوار است و از آنجا که شخص نمی تواند به نحو دیگری مگر تلاش برای یافتن جواب پرسشی که ذهن او را مشغول کرده رفتار نماید پس فرد برای چنین رفتاری فقط تا اندازه ای مسئول است. ما انسان ها با احساسی از کنجکاوی زیاد پای به جهان می گذاریم و همگی با سائقه های روان شناختی برای کشف و شناختن جهان و وسعت بخشیدن به ناحیه ای که تصور می کنیم می توانیم از عهده آن برآییم تجهیز شده ایم. این نباید تصادفی باشد که برای کتابی مشهور در باره روانشناسی تکوینی عنوان «دانشمند در گهواره» انتخاب شده است، یعنی برای اثری که خطوط موازی میان رفتار خردسالان را از یک طرف و جریان ها و راهکارهای تحقیقاتی را که به طور معمول در تحقیقات علمی وجود دارند، از طرف دیگر، مورد بررسی قرار می دهد.
لیکن اشتیاق انسان برای آن دانشی که کنجکاوی مادرزادی را به سوی فراتر رفتن از افق های معلوم تشویق می کند همیشه غیر قابل مهار باقی نمی ماند. والدین می توانند برای ما حکایت های بسیاری در این باره تعریف کنند که چگونه کودکان آنها همین که مدرسه رفتن را آغاز کردند به ناگهان رفتار های بازیگوشانه شان دچار تغییر شد، زیرا اکنون می بایست حواس خود را به موضوعاتی متوجه سازند که برنامه های درسی برای آنها تعیین می کرد. به نحوی مشابه، علم امروز نیز هر چقدر توانایی هایش در ایجاد امر پیش بینی ناپذیر و غیر منتظره مطلوب باشد باز هم نمی تواند ادعا کند که در برابر جامعه مسئولیتی ندارد.
کنجکاوی انسان سیری ناپذیر و ارضا نشدنی است و در تحقیقات علمی به طرزی تفکیک ناپذیر به پیش بینی ناپذیری نتایج چسبیده است. تحقیقات خودش جریانی بی پایان است، آن هم با مقصدی که هیچ کس نمی تواند آن را به دقت پیش بینی کند. آن نتایج غیر قابل پیش بینی و دور از انتظاری که توسط تحقیقات علمی در آزمایشگاه ها به بار می نشینند هر چقدر بیشتر پیش شرطی برای ابداعات و نوآوری های دیگر باشند، به همان اندازه نیز فشار بیشتری برای به زیر نظارت درآوردن محصولات دانش جهت هدایت تحقیقات در مسیرهای معلوم و برای رام کردن کنجکاوی های علمی اعمال خواهند کرد. لیکن کنجکاوی نباید بیش از اندازه جدی و به طور شدید محدود شود، زیرا در غیر این صورت توانایی های علمی برای ایجاد دانش جدید هم از دست خواهد رفت…
کنجکاوی مستلزم تندروی به خصوصی است، یعنی یک زیاده روی ضروری و مشخص. این دقیقاً همان چیزی است که کنجکاوی را به یک شور و هیجان تبدیل می کند: یعنی چیزی که خارج از مقوله اخلاق قرار می گیرد و از قوانین خودش پیروی می کند، و به همین خاطر هم هست که چرا جامعه اصرار به رام کردن آن از راه های متفاوت دارد. سرمایه گذاری های خصوصی در تحقیقات کنجکاوی را به مسیرهایی هدایت می کند که در آنها پیشرفت های جدید علمی وعده رسیدن به ظرفیت ها و امکانات بالای اقتصادی را می دهد. سیاستمداران معمولاً انتظار دارند که تحقیقات به مثابه قوه محرکه رشد اقتصادی عمل کند. کمیسیون های اخلاقی می خواهند که محدودیت هایی بر تحقیقات علمی اعمال کنند، حتی اگر چنین محدودیت هایی نیازمند مذاکرات و گفت وگوهای مجدد باشند. در نهایت تمایل برای مشارکت دموکراتیک نیز در تلاش برای تاثیرگذاری بر اولویت های علمی است.
این ملاحظه کاری ها باید در تمامی تلاش ها برای حمایت از تحقیقات بنیادی لحاظ شوند. در اروپا بنیادی به نام انجمن تحقیقات اروپایی (European Research Council) در حال وارد شدن به مرحله سرنوشت ساز خود است و دارای پیامدهای تعیین کننده ای است برای آن نقشی که ما اکنون آماده به اذعان کردن آن در مورد کنجکاوی های علمی هستیم. این برای اولین بار است که حمایت برای تحقیقات بنیادی در سطح اتحادیه اروپا ممکن شده است. گروه های علمی منفرد در حال وارد شدن به رقابتی اروپایی هستند که طی آن بهترین نتایج از میان منتخبین گزینش می شود. پیامدهای چنین چیزی ایجاد یک فضای باز برای کنجکاوی های علمی است و قادر ساختن نتایج غیر قابل پیش بینی که مشخصه تحقیقات آینده نگر و پیشتاز هستند.
تنگنا که حقیقتاً تنگنایی سرنوشت ساز است این جا است که امروزه ما کنجکاوی پر شر و شور فردی چون اینشتین را ارج می نهیم، اما در عین حال هنوز هم می خواهیم که پیامدهای غیرقابل پیش بینی را به زیر کنترل در آوریم که کنجکاوی ها ما را به آن سو هدایت می کنند. ما باید بر این تنگنا غلبه یابیم آن هم از طریق اجازه دادن به آن که کنجکاوی مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد و آن هم در حالی که سعی شود آن ثمره هایی از آن جذب شود که به جامعه نفعی می رساند. این که ما چگونه از پس چنین کار مهمی برمی آییم باید پیوسته در عرصه عمومی مورد بحث و گفت وگو قرار گیرد. در هر حال تناقض هایی که به سادگی نمی توان بر آنها غلبه کرد همچنان باقی خواهند ماند و در درون آنها است که ناهماهنگی های خود را نشان خواهند داد که ویژگی مواضع و نظرگاه های جوامع مدرن به سوی علم هستند.
پاسخ به این پرسش که «علم چیست» در ابتدا ساده به نظر می رسد. ممکن است پاسخ دهیم که علم تلاشی است برای فهم و یا تفسیر جهان. این پاسخ به نوعی درست است اما دقیق نیست. چون ایدئولوژی ها نیز تلاشی در راستای فهم و تفسیر جهان اند ولی در دایره علم قرار نمی گیرند.
تفکیک علم از غیر علم یا به عبارتی آنچه که بعنوان شبه علم شناخته می شود، سرفصلی فوق العاده با اهمیت در «فلسفه علم» است. علم در فرهنگ ما در قبال معانی متفاوتی چون آگاهی، ادراک، شناخت، فهم و معرفت به کار می رود، و به دلیل وجود معانی مختلف ، ابهاماتی نیز در فهم این واژه وجود دارد. “علم” از واژه لاتین (science) مشتق شده است. علم در معنای اصطلاحی روشی است نظام مند درباره نگرش انسان به طبیعت که با روش های معین بدست می آید و هدف آن برقراری رابطه ثابت بین پدیدارهاست. امروزه شاید بتوان پنج تعریف از ماهیت «علم» ارائه داد:
۱- علم
به مثابه کار دانشمند
۲- علم
به مثابه تکنولوژی
۳- علم
به مثابه خیر و خوبی
۴- علم
به مثابه نهاد
۵- علم
به مثابه کار آزمایشگاهی
تعریف نخست، علم را ذیل عنوان کار دانشمند تعریف می کند و به نوعی پاسخ به این پرسش است که «دانشمند کیست؟» واضح است که دانشمند کسی است که به کار علم مشغول است. این تعریف ارزش خاصی ندارد، چرا که برای ارائه تعریف علم، مفهوم دانشمند را پیش کشیده و برای تعریف دانشمند، مفهوم علم را. بنابراین، این تعریف دوری (circular) است و هیچ معرفت جدیدی به ما نمی دهد.
در نظرگاه دوم، هیچ تمایزی میان علم و تکنولوژی وجود ندارد. علم، پل ها، قرص های ویتامین، سفرهای فضایی و بمب های هسته ای است. به واقع ابهتی که علم داراست، آمیزه ای است از تحسین رفاه و آسایشی که دانش علمی به ارمغان آورده و دلهره از آن سنخ ویرانگری که ممکن است همین دانش پدید آورد. حقیقتی که در این تصور از دانش نهفته، این است که به علم بعنوان ناجی بشریت یا ویرانگری محتمل می توان نگاه کرد. علم سیطره و درک بی سابقه ای از طبیعت را به انسان داده است. بین علم و تکنولوژی تمایزات مهمی وجود دارد. تکنولوژی نمایانگر کاربرد داشن علمی در صنعت، هنر و همه گونه مسائل علمی است. در واقع با داشتن حداقل دانش علمی، برخورداری از تکنولوژی کاملا ممکن است. اما علم و تکنولوژی الزاما دو روی سکه نیستند و بخش بزرگی از علم هیچ گونه کاربرد عملی یا تکنولوژی عاجلی ندارد. نه فقط بین دانش علمی و تکنولوژی بلکه میان نظریه علمی از یک سو و دانش علمی از سوی دیگر باید تمایز قائل شد.
در تعریف سوم علم به مثابه هر آنچه درست و نیکوست، هر آنچه خیر است و صحیح مطرح می شود. در نزد عامه هم این تعریف بسیار معمول است. بارها شنیده ام که حتی افراد دور از دانش نیز برای تایید پندارها و اعتقادات خودشان بر علمی بودن آنها تاکید می کنند و اصرار دارند که اخبار و گفته ها و محصولاتشان علمی است. آنها نمی خواهند گفته هایشان غیر علمی باشد چرا که در نظر عامه مردم واژه غیر علمی واژه نادرستی است. از همین رو که حتی فروشنده مهره مار یا فروشندگان سنگ ماه تولد هم اصرار دارند که محصولاتشان مورد تایید علم است. بیشتر مجریان برنامه های فریب عمومی این معنای ضمنی را در نظر دارند که وقتی می گویند فلان چیز علمی است، صرفا مرادشان اسن است که آن چیز خوبی است. بارها شنیده ام که باورمندان به توانایی های فرا طبیعی، اصرار دارند که کارشان علمی است و علم هم اعمال و باورهای آنان را تایید می کند.
چهارمین تعریف، علم را همچون نهاد می داند. علم حمایت دولت ها، منابع مالی سازمان های اقتصادی و تسهیلات دانشگاه های بزرگ و سازمان های آموزشی دیگر را بدست آورده است. به واقع این نتیجه نهادی شدن علم در فرهنگ جوامع انسانی است. معنای نهادی شدن علمی بسیار فراتر از اینهاست. این به آن معناست که پژوهش علمی، کاری مشترک شده که حمایت دانشمندان بسیاری را لازم دارد. معیارهای مشترک در جامعه علمی، پیامدهای تکنولوژیکی احتمالی، به ویژه از نظر بودجه عمومی علم، همه و همه سبب شده که یک تعریف از علم مبتنی بر علم به مثابه نهاد در نظر گرفته شود.
طبق آخرین تعریف، آنچه که علم را از دیگر فعالیت ها متمایز می کند این است که علم در آزمایشگاه دنبال می شود. حتی جایی که آن آزمایشگاه ممکن است لبه آتشفشان، ژرفای اقیانوس، یا فضای بیرون زمین باشد. دانشمندان در شرایط کنترل شده ای در آزمایشگاه ها کار می کنند و امور واقع طبیعت را بررسی می کنند. شاید گمراه کننده ترین بینش به علم، از همین درآمیختگی علم با آزمایشگاه ناشی می شود، ولی با تمام این تفاسیر این مدل هم به نوعی تعریفی از علم ارائه می دهد، هرچند که این تعریف اساسا نیازمند شرح و بسطی به مراتب بیش از اینهاست.
بدیهی است لازمه نظاممندی جهان هستی «تنوع توانمندیها» و «تفاوت گونهها» میباشد تا نیازهای گوناگون تأمین شود و سلسله مراتب برقرار شود و تقسیم مسئولیتها شکل بگیرد. طبیعی است در گردش نظام هستی هر کدام از کوه و دشت و گیاه وحیوان وانسان به گونهای نقش دارند و هر کدام از جهت شکل ظاهری و استعدادهای درونی نسبت به یکدیگر قویتر و یا ضعیفتر همچنین زیباتر و یا زشتتر باشند .
بنابراین آنچه از سوی خداوند آفریده شده است جلوهای از نظام مندی جهان هستی و سلسله مراتب موجودات است و بخش مهمی از تعیین زیباییها و زشتیها بستگی به سلیقه انسانها دارد. چنانکه یک کودک سیاه پوست چه بسا برای یک سفیدپوست زیبا نباشد اما از نگاه مادر کودک زیبا و خوشایند باشد. البته چه بسا گفته شود زیبایی یک صفت واقعی و یک حقیقت ذاتی است، به گونهای که در میان انسانها برخی به طور واقعی زیبا هستند و نزد سفید و سیاه دلپسندند و برخی میوهها شادابی و با طراوت هستند و چشم هر بینندهای را به سوی خود جلب میکنند در این صورت، آیا بهتر نبود خداوند جهان را به گونهای میآفرید که همه انسانها زیبا و همه میوهها با طراوت و شاداب باشند؟!
در این باره باید گفت شکلگیری زیبایی انسانها و شادابی میوهها نتیجه مراقبتها وعوامل ویژه ژنتیکی و محیطی میباشد، به گونهای که در مناطق استوایی انسانها سیاه پوست و در مناطق قطبی انسانها سرخ پوست میشوند و این از جلوههای «حکمت» و «عدالت» خداوند است که انسانها با دقت در اسرار آفرینش میتوانند راز و رمز زیباییها و زشتیها را به دست آورند و در مسیر فراهم سازی زیباییها و زیبا شدنها و دوری از زشتیها تلاش کنند. در نتیجه میتوان گفت؛ وجود هر «زیبا» و هر «زشتی» نتیجه عوالم مربوط به خود و شرایط ژنتیکی و محیطی میباشد و نمیتوان انتظار داشت محصول شرایط نامساعد و شرایط مساعد یکسان باشد و این جلوه «عدالت» خداوند میباشد.
از سوی دیگر همچنانکه زیباییها انسانها را به سوی خود جذب میکنند و تلاش میکنند زیباییها را به دست آورند. زشتیها نیز برای انسانها عبرت آموز میباشند و موجب نفرت ودوری انسان میشوند و حتی گاهی زشتیها، تأثیر بیشتری در انگیزه انسان به سوی زیباییها میشوند، بنابراین وجود زشتیها در نظام جهان نیز حکیمانه میباشد.
به عبارت دیگر یکی از آثار زشتیها، جلوه بیشتر زیباییهاست. اگر تمام دنیا یک جور بود و همه انسانها خوب بودند و اگر همه افراد بشر، خصیصه امام علی و یک انسان سعید و خوب را میداشتند، دیگر آن حضرت و انسانهای وارسته دنیا به طور برجسته قابل شناخت نبودند. پس آنچه که ما آن را خوب و سعید و زیبا مینامیم، زیبایی، سعید و خوب بودنش مدیون همین زشتی زشت، بدی بد و شقاوت شقی است. اگرچه زیبایی به تنهایی نیز یک واقعیت دلپذیر میباشد، اما در کنار زشتها و زشتیها جلوه بیشتر پیدا میکند و این نمونهای از زیباآفرینی خداوند در نظام آفرینش در نگاه کلان به هستی میباشد.
«ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(عنکبوت/64)؛ دنیا جز بازیچه و سرگرمی بیش نیست در حالی که جهان آخرت است که عالمی زنده و جاوید است اگر این سخن را بفهمند.
دنیای ما در مقایسه با جهان آخرت، درست شبیه رحم مادر در مقایسه با عالم دنیا، جهانی بسیار پست و با ادراکات ضعیف است. همانطور که جنین در رحم مادر تنها از حواس بسیار ضعیفی همچون لامسه و ادراکات عاطفی مبهم و درک ناقصی از لذت به سر می برد، ما نیز در دنیایی مملو از نقصها به سر می بریم اما همانند همان جنینی که به رحم مادر انس گرفته، به دنیای خودمان انس گرفته ایم و تمایلی برای خروج از آن نداریم.
همانطور که جنین برای درک عالم برتر دنیا باید زحمت وحشت تولد را تحمل کند، ما نیز برای درک عالم برتر آخرت ناچاریم از پل مرگ عبور کنیم. به محض ورود در جهان آخرت باز همچون جنینی که بعد از تولد، مجهز به حواس قویتری از جمله شنوایی و بینایی می شود، ما نیز مجهز به حواس و ادراکات قویتری خواهیم شد که البته ربطی به ایمان و کفر ما ندارد بلکه از مقتضیات و ویژگیهای عالم آخرت است و یک روند طبیعی خواهد داشت. به همین جهت هر کسی که بمیرد - خوب یا بد - قدرت رویت فرشتگان را درمی یابد .
«یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً»(سوره الفرقان/ 22)؛ روزى که بالاخره گناهکاران به دیدار فرشتگان نائل شوند، آن روز بشارتى براى آنها در برنخواهد داشت، روز عذاب و کیفر است و فرشتگانِ [عذاب] به آنها خواهند گفت: «از دریافت رحم و رأفت خداوند به واسطهى اعمالتان بکلى ممنوع هستید.»
آنچه باعث می شود در آخرت بتوانیم فرشتگان را ببینیم در حالی که در دنیا با وجود انبوهی فرشتگان در اطرافمان رویتشان امکان ندارد، تقویت حواس و ادراکاتمان است. بینایی و شنوایی ما در این دنیا دو حس از حواس پنجگانه ماست که محدود و ضعیف است. بینایی ما توان دیدن اجسام لطیفی همچون جسم هوا را ندارد. بلکه گاهی اجسام سختی که شفاف بوده و نور را عبور می دهند را نیز نمی توانیم ببینیم. مثلا شیشه ساده ای که خیلی تمیز باشد دیده نمی شود. این در حالی است که شیشه یک جسم سخت است و مثلا دست ما در آن فرو نمی رود اما اجسام لطیف مثل هوا با آن که وجود دارند و از جسم برخوردارند، دست در آن فرو می رود. پس برای رویت چنین اجسامی بینایی بسیار قویتری لازم است که از تجهیزات جهان آخرت است .
طبرسى در احتجاج از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت کرده فرمود شما مردم نمیتوانید با حواس ظاهری خود فرشتگان را مشاهده کنید زیرا از جنس هوا هستند و تمیز و تشخیص آنها براى شما غیر مقدور است اگر خداوند قواى دیدگان شما را بیفزاید بطوری که بتوانید آنها را مشاهده کنید خواهید گفت که ایشان نیز مانند ما بشرند. (تفسیر جامع، ج5، ص 428)
شنوایی ما نیز در این دنیا محدود و ضعیف است ما توان شنیدن صداهای بالای بیست هزار هرتز و پایین تر از چهار هزار هرتز را نیز نداریم. اما در عالم برزخ توانایی شنیدن صدای صور اسرافیل را خواهیم داشت. صور چنان صدای عظیمی است که در سرتاسر عالم شنیده خواهد شد و باعث مرگ و حیات همه موجودات می شود.
بنابراین احساسا آخرتی بسیار شدیدتر و رنج و لذت آن بسیار عمیق تر است. این در حالی است که احساسات و درک و لذت ما در این عالم، عواطفی موهوم، مبهم و ناقص هستند؛ درست شبیه احساسات و ادراکات ما در حین خواب. از همین رو پیامبر خدا(با اشاره با درکی که در آخرت پیدا خواهیم کرد) فرمودند: النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا (مجموعه ورام، ج 1، ص 150)؛ مردم در خوابند وقتی مردند بیدار می شوند.
علاوه بر این چیزهایی هم که از آن لذت برده شود و یا بواسطه آنها درد و رنج پدید آید، بسیار عظیم تر و بلکه متفاوت از مولدهای لذت و رنج دنیوی هستند. اصلا محسوساتی در جهان آخرت وجود دارد که نظیر آن در دنیا نیست اما می خواهند برای ما تعریفشان را بکنند پس مجبورند در حد فهم ما به نعمتها یا عذابهای ناقص دنیوی مثال بزنند. وگرنه این چه جهنمی است که هیزم آن انسانها و سنگها هستند. یا این چه بهشتی است که حوریه از خاک آن می روید.
کسى نمىداند، هیچ نفسى نمىداند که چه چیزها که مایه روشنایى چشمهاست در آنجا پنهان است، یعنى امکان ندارد انسان در این دنیا بفهمد. اگر یک جنین در رحم مىتواند لذات و آلام این دنیا را درک کند، یک انسان دنیایى هم مىتواند لذات و آلام آن جهان را درک کند. پس غیر از این که تعبیرى بیان کنند و بعد بگویند مطلب بالاتر از این حرفهاست، راه دیگرى نیست.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) مىفرماید: «وَ کُلُّ شَىْءٍ مِنَ الدُّنْیا سَماعُهُ اعْظَمُ مِنْ عِیانِهِ وَ کُلُّ شىْءٍ مِنَ الْاخِرَةِ عِیانُهُ اعْظَمُ مِنْ سَماعِهِ»(نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 114)؛ در دنیا هر چه که آدم مىشنود، وقتى مىبیند، مىفهمد شنیدهاش بزرگتر بوده از آنچه دیده؛ آخرت بر عکس است، هرچه انسان بشنود، وقتى که ببیند مىفهمد آنچه که مىبیند خیلى بیشتر است از آنچه که شنیده؛ یعنى با الفاظ دنیا نمىشود [آخرت را] بیان کرد.
فی الجمله درباره نعمات بهشتی فرموده اند: «وَ فیهِ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لا اذُنٌ سَمِعَتْ وَ لا خَطَرَتْ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ»؛ یعنى آنجا چیزهایى است که نمونهاش را نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به قلب بشرى خطور کرده است.(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 26، ص 579/ مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى و غذاى بهشتى، ص 577)
یکی دیگر از دلایل برتری آخرت بر دنیا آن است که سرنوشت و خوشبختی و بدبختی هر کس در دست خودش است. آخرت جهانی است که خودمان می سازیم. دنیای ما دنیایی آکنده از ناملایمات و رنج هاست و اتفاقا بلاها بیشتر بر سر خوبان عالم می بارد. علاوه بر ستم هایی که بشر، خود بر یکدیگر روا می دارند بسیاری از مشکلات، طبیعی هستند و از سختیهای دنیا محسوب می شوند مثل این که کسی در اثر زلزله معلول شود، یا این که بعضی فقر، یا معایب جسمانی را از گذشتگان خود به ارث می برند و بعضی ...
اما جهان آخرت جهانی جاوید و به دور از هر گونه عیب و نقص طبیعی است در جهان آخرت مبنای زندگی هر کس اعمال خود اوست. لذا ابدا ظلم و نقصانی وجود ندارد زشتی و زیبایی به صورت ارثی، ژنتیکی و اتفاقی تقسیم نمی شود بلکه هر کس خود طراح واقعی چهره خودش است .
«یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ» (الرحمن/ 41)
مناقصه فرآیندی اسـت رقابتـی برای تأمین کیفیت مـورد نظر (طبق اسـناد مناقصه) که در آن تعهدات موضـوع معـامله بـه مناقصه گری که کمترین قیمت را پیشنهاد کرده باشد، واگذار می شود و مناقصه برای دسترسی به دو مولفه اساسی در خرید کالا و خدمات، به اجرا گذارده می شود
مناقصه گزار دستگاه یا ارگانی است که برگزاری مناقصه را بعهده دارد و مناقصه گزار می تواند شامل ارگانها و سازمانهای زیر باشد: قوای سه گانه جمهوری اسلامی ایران اعم از وزارتخانه ها , سازمانها و موسسات و شرکتهای دولتی , موسسات انتفاعی وابسته به دولت , بانکها و موسسات اعتباری دولتی , شرکتهای بیمه دولتی موسسات و نهادهای عمومی غیردولتی ، موسسات عمومی , بنیادها و نهادهای انقلاب اسلامی , شورای نگهبان قانون اساسی و همچنین دستگاهها و واحدهایی که شمول قانون برآنها مستلزم ذکر یا تصریح نام است.
مناقصه گر شخص حقیقی یا حقوقی است که اسناد مناقصه را دریافت و در مناقصه شرکت می کند.
الف- تأمین منابع مالی از سوی مناقصه گزار
ب- تعیین نوع مناقصه در معاملات بزرگ ( یک مرحله ای یا دو مرحله ای ، عمومی یا محدود)
ج- تهیه اسناد مناقصه
د- ارزیابی کیفی مناقصه گران در صورت لزوم
ه- فراخوان مناقصه
و-ارزیابی پیشنهادها
ز- تعیین برنده مناقصه و انعقاد قرارداد