کافی نت حمید

... امروز همان فردایی است که در انتظارش بودیم

کافی نت حمید

... امروز همان فردایی است که در انتظارش بودیم

کافی نت حمید

از لحظات لذت ببریم. لحظه لحظه ها، دقایق و ساعت زندگی مان را می سازند
زندگی را زیبا نقاشی کنیم
راه های ارتباطی با ما
Telegram: @CnHamid
Instagram: mddrngiprnd
Www.CnHamid.ir

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

خورشید نیمه شب در واقع یک پدیده ی طبیعی است که در طی آن می توانید خورشید را حتی در نیمه های شب هم ببینید، این پدیده فقط و فقط در نزدیکی مدار قطبی و در نزدیکی قطب شمال رخ می دهد. البته بر عکس این پدیده هم وجود دارد و به آن شب های قطبی می گویند. در این شب ها درست بر عکس بالا، هیچ خورشیدی در طول روز وجود ندارد!

خورشید نیمه شب در فصل تابستان و در ماه مارچ تا اواسط سپتامبر در مناطق نزدیک مدار قطب شمال رخ می دهد و خورشید را می توان در ۲۴ ساعت روز در آسمان دید و همین که از این عرض شمالی دور شوید و به سمت جنوب مدار شمالی برویم، تعداد روزهایی که در آن خورشید ۲۴ ساعته وجود دارد، کمتر می شود. اگر چه همه نروژ را «سرزمین خورشید نیمه شب» می دانند اما این پدیده در کشورهای اسکاندیناوی شمالی، آلاسکا، شمال روسیه، کانادا، سوئد، فنلاند و گرینلند هم دیده می شود.

در نیمکره ی شمالی، پدیده ی خورشید نیمه شب، طلوع خورشید در ماه مارچ در قطب شمال شروع می شود و تقریبا تا ۶ ماه ادامه دارد. در مدار قطب جنوب هم این پدیده فقط در قطب جنوب دیده می شود، جایی که در آن هیچ انسانی زندگی نمی کند (البته به جز محققان و دانشمندان)، این پدیده فقط در قطب جنوب اما به مدت زمان کمتر دیده می شود.

متاسفانه این پدیده باعث می شود تا اختلال بزرگی در خواب ساکنان این مناطق به وجود بیاید و بسیاری از آنها بر این عقیده اند که در طول این زمان، در تمام کارهای آن ها اختلال به وجود می آید و نمی توانند درک درستی از معنای زمان داشته باشند!

در کشور نروژ برای بزرگداشت این پدیده جشنواره های جالبی برگزار می شود. در روز شروع خورشید نیمه شب در نروز، کشتی هایی زیادی به صف می شوند تا گردشگران مشتاق را به این کشور ببرند. گردشگرانی که می توانند روی عرشه بنشینند و از این پدیده ی خارق العاده لذت ببرند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۵
حمید


 

شهید نادر مهدوی” ( حسین بسریا) در 14/3/1342 ه- ش در خانودهای مستضعف امّا متدیّن و پرهـیزکار در روستای نوکار “، از توابع دهستان بحیریدر شهرستان دشتی” واقع در استان بوشهر” دیده به جهان گشود. او ششمین فرزند خانواده بود.
در سال دوم دبستان بود که به مکتب رفت و قرآنِ کریم، این کتاب هدایتگر الهی را به مدد علاقه وافر و هوشِ سرشارِ خود، در عرض مدتِ تنها بیست و پنج روز نزد آقای علی فقیه خــتم نمود. در همین سال بود که خانواده وی از روستای نوکار، به روستای بحیری مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند.
شهید مهدوی، با ذکاوت و تیزبینیِ توأم با حقیقتطلبی، ضمنِ اهتمام به تحصیل، تمامی رخدادهای نهضتِ انقلابی و فـراگـیر آحاد ملت را تیزبینانه و کنجکاوانه جویا میشد و درباره آنها به کنکاشِ دقیق میپرداخت. مشکلاتِ اقتصادی، دوریِ راه از منزل تا مدرسه و به خصوص پرداختن به فعالیت‌های پیگیر و گسترده انقلابی، سبب شد تا شهید، در پایه دوم راهنمایی بهناچار، ترکِ تحصیل نماید.
پس از ترک تحصیل، به جهت سامانبخشی به وضع معیشتی خود و کمک به والدینش، در مغازه ای که از ملکِ پدر و تنها بردارش فراهم ساخته بود، مشغول به کار شد و در کنار کار ، فعالیت‌های انقلابی خود را نیز کماکان با بصیرت و علاقمندیِ فراوان، دنبال کرد.
انقلاب که پیروز شد او در تاریخ 5/9/1358 به عنوان بسیجیِ ویژه، به عضویت بسیج درآمد.   با شروعِ جنگِ تحمیلی، کار را رها کرد تا عملاً هیچمانعی در راه فعالیت‌های شبانهروزی و خستگیناپذیرش در مسیر خدمت به نهالِ نوپای انقلاب شکوهمند اسلامی، وجود نداشته باشد. از همینرو با عزمی مصمّم به خانوادهاش گفت: با وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه میهن اسلامیمان ایران، من دیگر حاضر به ادامه فعالیت در مغازه نیستم و به هر طریقی شده باید وارد عرصه خدمت در جبهههای جنگ شوم.” در این هنگام، او نوجوانی هفدهساله بود.

1360/2/1
رسماً در نهاد مقدس سپاه، استخدام و در پادگان آموزشی شهید عبدالله مسگرِ شیراز آموزش اولیه پاسداری را گذراند. به عنوانِ اولین مأموریت، در 21/5/1360، به تهران اعـزام شد و تا تاریخ 20/7/1360، در جهت مبارزه بیامان با گروهک‌های ملحد و منافقینِ از خدا بیخـبر، خدمات شایانی را به انجام رسانید.
پس از بازگشت از تهران و قبل از انجام عملیات طریقالقدس، شهید مهدوی مأموریت یافت تا به همکاری با سپاه اهواز بپردازد.
حضور شهید در عملیات فتح بستان، بیش از یکروز به طول نینجامید زیرا یکی از صمیمیترین دوستانش به نام شهید نعمت الله تهمتن، در این عملیات به شهادت رسید و شهید مهدوی مأموریت یافت تا پیکر مطهر این شهید را به زادگاهش برگرداند.
شهید مهدوی پس از بازگشت به سِمَت معاون فرمانده سپاه جم منصوب شد و بعد از دو سال خدمت در سپاه جم، به سپاه بوشهر بازگشت و به سِمَت فرمانده عملیات سپاه خارک منصوب گردید.
شهید مهدوی در سال 1361، با دختری مؤمنه از روستای بحـیری به نام خانم سکینه جوکار ازدواج کرد. مدت این زندگی مشترک، پنج سال بود و تنها حاصل آن، دخـتری است به زهرا مهـدوی که چهل روز پس از شهادتِ پرافتخار پدرش به دنیا آمد.
در جریان اعزام طرح لبیک یا امام” در سال 1363، شهید مهدوی به عنوان مسؤول، همراه با رزمندگان اسلام اعزامی از جزیره خارک، عازم دشتعباس گردید و در آنجا مسؤولیت فرماندهی گروهان را به عهده گرفت.
پس از آن، گروهان دریاییِ ناوتیپ امـیرالمؤمنین(ع) را بنیانگذاری کرد و خود، فرماندهی این گروهان را عهدهدار گردید.
با شروع عملیات بدر، شهید مهدوی با گروهان دریاییِ تحت امر خود، فعّالانه و با رشادت تمام، در این عملیات شرکت جست و حماسه‏های به یادماندنی را از خود به نمایش گذاشت.
پس از پایان موفقیتآمـیز عملیات بدر، در سپاهِ بوشهر، تصمیم به تشکیل ناوگروه دریایی گرفت و آن را ذوالفقار” نام نهاد. ناوگروه دریایی ذوالفقار، وابسته به منطقه دوم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و شهید تا زمان شهادت، فرماندهی آن را به عهده داشت.
این یگان رزمی تازه تأسیس در عملیات والفجر 8 مسؤولیت تدارک نیروهای رزمی به وسیله شناورها را داشت که آن را به نیکوترین وجه، انجام داد. پس از آن در مناطق عملیاتی والفجر 8 در رالستای ماموریت سپاه، نقش موثری در ردگـیری ناوها و ناوچههای دشمن، جلوگـیری از فعالیت نیروی دریایی عراق و نیز مینگذاری در کانال خورعبدالله داشتند.
شهید در عملیات کربلای3 که در 11/06/1365 آغاز شد حضوری موثر و مبتکرانه داشت که منجر به فتح اسکله و پایانه نفتی الامیه عراق گـردید.
شهید مهدوی به عنوان فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، از زمان ورود آمریکایی ها به خلیج‌فارس تا زمان شهادت، لحظه‌ای از نبرد بی‌امان با این جنایتکاران نیاسود و تمام توان و استعداد خود را در این‌راه به کار بست. او طی این مدت، عملیات‌ بسیاری را علیه آمریکایی‌های متجاوز ترتیب داد .
در تیرماه سال 1366 که اولین کاروان از نفتکشهای کویتی با پرچم آمریکا (نفتکش کویتی اَلرَّخاء با نام مبدّل بریجتون) و اسکورت کامل نظامی توسّط ناوگان جنگی این کشور با تبلیغات رسانه ای گسترده به راه افتاد، در فاصله 13 مایلی غرب جزیره فارسی، در اثر برخورد با مین های کار گذاشته شده توسّط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد به طوریکه حفره ای به بزرگی 43 متر مربّع در بدنه آن ایجاد گردید. پس از اقدام دلیرانه سردار شهید مهدوی و همرزمانش در انفجار کشتی بریجتون، به پاس قدردانی از این عزیزان، به دیدار با حضرت امام نائل شدند.
در عصر روز 16/07/1366 سردار شهید نادر مهدوی همراه با تنی چند از همرزمانش، جهت انجام گشت زنی و حفاظت از آبهای نیلگون خلیج فارس، با استفاده از دو فروند قایق تندرو توپدار و یک فروند ناوچه به سمت جزیره فارسی حرکت می کنند. پس از اقامه نماز مغرب در جزیره فارسی، مورد تهاجم نیروهای آمریکایی قرار می گیرند.. نیروهای آمریکایی با چند فروند بالگرد بزرگ کبری به نام MS6 به ناوگروه حمله کرده و رادار پایگاه فرماندهی را منهدم می کنند که ارتباط ناوگروه با مرکز به کلّی قطع می شود. پس از پانزده دقیقه درگیری شدید، با استفاده از یک فروند موشک استینگر، یکی از این بالگردها را منفجر می سازد. با این وجود تنها ناوچه طارق که سردار شهید مهدوی بر آن سوار بود، سالم مانده بود و دو قایق دیگر هدف قرار گرفته و در آتش می سوختند. نادر می توانست به سلامت از میدان بگریزد اما با رشادت و مردانگی تمام در پی گرفتن زخمی ها و پیکرهای مطهّر شهدا از آب برمی آید. آنها با همه توان سعی می کردند که اجازه ندهند تا بالگردهای آمریکایی به طرف آنها نزدیک شوند اما کار سختی بود زیرا این بالگردها بسیار کم صدا بودند و موقعیت یابی آنها در آسمان بسیار مشکل بود. نادر مهدوی و بیژن گرد و چهار نفر دیگر پس از بیست دقیقه رزم جانانه و مردانه، زنده به چنگال دشمن می‌افتند.
بالأخره پس از گذشت شش روز، پیکرهای مطهر شهدا و اسرا از مسقط پایتخت کشور سلطان‌نشین عمان تحویل گرفته شد و از مرز هوایی وارد فرودگاه مهرآباد تهران گردید.
هنگامی که جنازه مطهرش به خاک پاک میهن رسید، دست ها و پاهایش به صورت خیلی محکم بسته شده بود و نشان می داد که دشمن، حتّی از جسم بی جان این سردار شهید نیز می ترسید. نادر بر عرشه ناو جنگی یو. اس. اس. چندلر” آماج شکنجه‌های وحشیانه دشمن قرار می‌گیرد و سینه‌اش با میخ های بلند آهنین سوراخ می‌شود و بدین ترتیب مظلومانه به شهادت می‌رسد.
جنازه مطهر شهید با شکوه خاصی بر دوش هزاران تن از امت حزب‌الله در مقابل لانه جاسوسی آمریکا تشییع و سپس به بوشهر انتقال یافت. در آنجا نیز پیکر پاک شهید مجدداً بر دوش جمعیت انبوه مردم شهیدپرور تشییع شد و پس از آن جهت خاک‌سپاری به زادگاهش روستای بحــیری بازگشت. مردم روستا با شور و شکوهی خاص و به نحو کم‌نظیری به استقبال پیکر غرقه‌به‌خون سردار شهیدمهدوی رفتند و این پیکر گلگون‌کفن را پس از تشییع تا گلزار شهدای روستا، چون گوهری بهشتی به صدف خاک سپردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۴
حمید

خُفّاش یا شَب‌کور یا کورشاپرک یا شب‌پرک پستانداری از راسته ی خفاش‌سانان (Chiroptera) و تنها پستانداری که بال دارد و می‌تواند پرواز کند. کایراپترا از واژه d یونانی χείρ به معنی «دست» و πτερόν به معنی بال گرفته شده‌است. دستان این پرنده به صورت شبکه‌ای به هم وصل است و به صورت یک بال در آمده‌است و به آن‌ها این امکان را می‌دهد تا تنها پستانداری باشند که واقعاً پرواز می‌کند دیگر پستانداران مانند پوست پر یا برخی گونه‌های سنجاب تنها در مسافت‌های کوتاه در هوا سُر می‌خورند اما توان پرواز از جایی به جای دیگر را ندارند. خفاش از راسته بال‌دستان و دارای پنج انگشت است. بال‌های خفاش با بال‌های پرندگان متفاوت است و به گونه دیگری ساخته شده، اما در عوض پوست بال‌های خفاش جنسی شبیه چرم دارد و دارای خاصیت ارتجاعی است که باعث می‌شود بالهایش در طول استخوانهایی که دست‌ها و انگشتان خفاش را حرکت می‌دهند کشیده شود. بال زدن خفاش مانند پرندگان نیست که بال‌ها را به تمامی بالا و پایین می‌برند آن‌ها در مقابل انگشتانشان را به طور کامل باز می‌کنند،انگشتان آن‌ها بسیار بلند است و با پوستی نازک پوشیده شده‌ است.

خفاش‌ها با داشتن ۱٬۲۴۰ گونه روی هم رفته حدود ۲۰ درصد از گونه‌های پستانداران را از آن خود کرده‌اند. دو دسته ی اصلی برای خفاش‌ها وجود دارد. دسته ی نخست بزرگ‌خفاش‌ها یا خفاش‌های میوه‌خوارند که در راهیابی نسبت به دیگر جانداران چندان ویژه نیستند گاهی به این جاندار روباه پرنده نیز می گویند. دستهٔ دوم مربوط به کوچک‌خفاش‌ها است این جانور برای پیدا کردن راه از روش پژواک‌یابی بهره می‌برد. نزدیک به ۷۰٪ خفاش‌ها حشره خوارند. باقی‌ماندهٔ آن‌ها معمولاً میوه‌خوارند. تنها گروه‌های اندکی از خفاش‌ها مانند خفاش ماهی‌خوار از جانورانی به جز حشرات تغذیه می‌کند. همچنین خفاش خون‌آشام تنها انگل پستاندار است. خفاش‌ها در سراسر جهان پراکنده‌اند و نقش زیستی مهمی در پاکسازی گلها از حشرات و پراکنده کردن دانهٔ میوه‌ها در زمین دارند. بسیاری گیاهان گرمسیری برای پراکنده کردن دانه هایشان کاملاً به خفاش‌ها وابسته‌اند. کوچکترین خفاش، خفاش خوک‌بینی کیتی است که قد آن ۲۹ تا ۳۴ میلی متر و سنگینی آن ۲ تا ۲٫۶ گرم است و اگر بال‌هایش باز باشد طول آن به ۱۵ سانتی متر می‌رسد. البته هنوز بحث است که کوچکترین پستاندار حشره‌خوار اتروسک است یا خفاش‌های خوک‌بینی کیتی.[۸] بزرگترین گونه ی خفاش‌ها، مربوط به زیرگونه‌های روباه پرنده و بزرگ روباه پرنده طلایی تاجدار است. سنگینی این خفاش ۱٫۶ کیلوگرم است و پهنای آن هنگامی که بال‌هایش باز است به ۱٫۷ متر می‌رسد.

خفاش‌های حشره خوار، شب‌ها غذای خود را شکار می‌کنند. اما خفاش‌های میوه خوار سحرگاه و نزدیک غروب به جستجوی غذا می‌روند. آن‌ها برای پیدا کردن میوه و شیره ی درختان مورد علاقه‌شان از حس بینایی و بویایی خود بهره می‌برند. خفاش جانوری اجتماعی است. آنها در دسته‌های بزرگ در غارها یا روی درختان، بیتوته می‌کنند.

خفاش‌هایی که در شب پرواز می‌کنند، مسیر و جای دقیق طعمه ی خود را بوسیله ی فرستادن امواج صوتی و دریافت بازتاب آن، پیدا می‌کنند. با این روش خفاشها می‌توانند اجسام متحرک مانند حشرات و بی حرکت مانند درخت را شناسایی کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۳
حمید

قسمتی از حدیث عنوان بصری:

گفتم: ای بزرگوار! (امام صادق (ع)) فرمود: ای اباعبد الله بگو. گفتم: ای ابا عبد الله حقیقت عبودیت چیست؟ (امام صادق (ع)) فرمود: سه چیز است: 1. این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است. 2. عبد برای خود تدبیری نمی کند (چرا که تدبیر عبد به دست رب او است). 3. تمام مشغولیت عبد معطوف به انجام دادن کاری است که خدای تعالی به او امر نموده است و پرهیز از آنچه که او را نهی کرده است. پس آنگاه که عبد در آنچه که خدا به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده است برای او آسان خواهد شد و چون عبد تدبیر خود را بر مدبر خود واگذار کند، سختی های دنیا بر او آسان می شود و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خود نمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت. پس اگر خداوند به کسی این سه چیز را عطا کند امر دنیا و ابلیس و مردم برایش سهل و آسان می شود و برای زیاده اندوزی و مفاخرت خواهان مال دنیا نمی شود و آنچه در دست مردم است را برای عزت و برتری طلب نمی کند و روزهای عمر خود را در پی اموری عبث به هدر نمی دهد. این اولین درجه از تقوا است. همچنان که خدای تبارک و تعالی می فرماید: "آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین نداردند و عاقبت نیکو از آن پرهیزکاران است".(1)

حالا نکاتی درمورد این حدیث که در کتاب «نگاهی به رابطۀ عبد و مولا» اثر استاد پناهیان(2) آمده است:

اولین رکن عبودیت که مالک ندانستن خود است باعث میشود صبر در ما تقویت شود و وقتی خدا صاحب اختیار توست آرامش به تو دست میدهد. عبد باید گدایی خدایش را بکند و این باعث می شود هیبت مولایش را بهتر درک کند.

برای خدا نقشه نکشیم و در تقدیرات دخالت نکنیم؛ پس باید جبر تقدیری را تحمل کرد و تسلیم مولا شد وگرنه غم دنیا داشته باشی یعنی از قضای خدا نارحت هستی! تمام تقدیرات به نفع مومن هست. البته تدبیر نکردن منافاتی با برنامه ریزی کردن نداره. شما با توکل بر خدا برنامه را میریزی دیگه عملی بشه، نشه، همه چی دست اوست!

زمانی که عبد درگیر امر و نهی خدا شد دیگر به چیز دیگر فکر نمی کند؛ فقط به دنبال دستور می گردد چون وظیفه ی مولا امر کردن و وظیفه عبد اجرای دستور است. عبد کار به این ندارد که این کار از نظرش خوب است یا بد فقط امر خدایش را اطاعت میکند چون میداند مولایش میداند چه کاری خوب است چه کاری بد. اینها باعث میشه عبد نزد صاحب خود ذلیل شود؛ اگر ذلیل خدا نشد؛ ذلیل غیر خدا می شود؛ ذلیل هوای نفس خود می شود.

اللهم عجل لولیک الفرج

 

1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج1، ص 224، موسسه الوفا، بیروت، 1404هـ ق (متن کامل حدیث - اسلام کوئست)

2- جهت معرفی و خرید کتاب کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۱
حمید

حضرت هود (ع) یکی از انبیای الهی است که نام مبارکش هفت بار در سوره‌های اعراف، هود و شعراء آمده است، و یک سوره نیز به نام ایشان می‌باشد. حضرت هود (ع) از نوادگان حضرت نوح(ع) بوده و با هفت واسطه به آن‌حضرت می‌رسد. وی در قیافه و قامت مانند حضرت آدم(ع)ود. سر و صورتی پر مو و چهره‌ای زیبا داشت. دومین پیامبری است که بعد از حضرت نوح(ع) در برابر بت و بت‌پرستی قیام و مبارزه کرد. ایشان را به این دلیل هود می‌گفتند که از گمراهی قومش نجات یافته و از طرف خداوند برای هدایت قومش انتخاب شده بود.

ناسپاسی قوم عاد
قبیله عاد در سرزمین احقاف بین یمن و عمان، روزگاری متمادی در زندگی سرشار از خوشی و نعمت بسر می بردند. خدا نعمتهای فراوان و برکات زیادی به آنان عطا کرده بود، این قوم در آنجا قناتها حفر کردند، زمین را زراعت و باغهایی ایجا کردند و کاخهایی محکم بنا نمودند. یکی از نعمتهایی که این قوم از آن برخوردار بودند؛ اندامهایی نیرومند و هیکل هایی تنومند و مقاوم بود. خدا به این ملت نعمتهای فراوانی عطا کرده بود که کمتر قومی از آن برخوردار بود، ولی این مردم به مبدا آفرینش و بخشنده این نعمتها فکر نکردند تا او را بشناسند و به جای سپاس و حق شناسی خدای یگانه، تنها به این نتیجه رسیدند که بتهایی را انتخاب و آنها را معبود خویش قرار دهند.

آنها در پیشگاه این خدایان تواضع می کردند و صورتهای خود را به خاک می ساییدند. هر گاه به نعمتی دست می یافتند، برای شکرگزاری نزد همین بتها می شتافتند و به هنگام گرفتاری و بیماری از همین موجودات بی جان استمداد و کمک می طلبیدند.
دیری نپایید که سنگدلی و رذایل اخلاقی نیز بر تیرگی بت پرستی آنها افزوده گشت، نیرومند ، ضعیف را ذلیل خود ساخت و بزرگ بر کوچک غضب کرد. خدا برای راهنمایی نیرومندان و حمایت از ضعیفان و زدودن تیرگی جهالت از روح مردم و پاکسازی نفوس و آگاهی قوم از حقایق جهان، اراده کرد پیغمبری از میان آنان بر ایشان برانگیزد که با زبان آنان سخن بگوید، با روش آنان برایشان حرف بزند، آنان را به سوی خدای یگانه راهنمایی نماید و به آنان بفهماند که عبادت بتها سفیهانه است و این نیز نمونه ای از رحم و لطف الهی به بندگانش بود.
هود که از نظر شرافت خانوادگی و محاسن اخلاق و حلم و بردباری در میان قوم خود ممتاز بود، برای رسالت از میان این قوم بت پرست برگزیده شد، تا امین رسالت و صاحب دعوت خدا باشد، شاید افکار گمراه آنان را به راه راست هدایت کند و فساد اخلاقی ایشان را بر طرف سازد.
حضرت هود علیه السلام به وظیفه خود قیام کرد و برای رسالت خویش مهیا گشت و همانند دیگر صاحبان دعوت و شریعت، خود را به سلاح بلاغت، حلم و سعه صدر و پشتکار مسلح کرد. هود با عزمی که کوهها را منهدم و حلمی که جاهلین نادان را شکست می داد، بپا خواست و قیام کرد و به مخالفت با بتهایشان پرداخت و عبادتشان را بی فایده و از روی جهل و نادانی دانست.
هود علیه السلام به قوم خویش گفت: مردم! این سنگ هایی که تراشیده اید و آنها را عبادت می کنید و به آن پناه می برید چیست؟ ضرر و نفع این کار کدام است؟ این بتها که برای شما نفعی ندارند و فسادی را از شما بر طرف نمی سازند، این کار شما علامت کوته فکری و ضعف شان و شخصیت و غفلت شما است. برای شما خدایی است یکتا و شایسته پرستش و پروردگاری است لایق بندگی و خضوع و او همان کسی است که شما را بوجود آورده و روزی داده است، اوست که شما را آفریده و روزی شما را از این جهان می برد.

اوست که در روی زمین به شما قدرت داده، زراعت شما را می رویاند و به شما کالبدی نیرومند برای فعالیت روی زمین عطا کرده است و گوسفندان و حیوانات را به شما ارزانی داشته و از عزت و شوکت برخوردارتان ساخته است. به این خدا ایمان آورید و هوشیار باشید که چشم از حق نپوشید و با خدای یکتا، عناد و دشمنی نورزید که در این صورت ممکن است همان عذاب نوح متوجه شما گردد، هنوز از سرگذشت قوم نوح و عذابی که متوجه آنان شد زمان زیادی نگذشته و شما آن را بخاطر دارید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۰
حمید

" انجمن فیزیوتراپی شعبه تهران "

 

کمیته فنی

 

بدینوسیله فرانشیز دریافتی از بیماران در سال 96 و بر اساس مصوبه هیئت وزیران ، با لحاظ کا بخش دولتی 95200 ریال و کا بخش خصوصی 216000 ریال طبق خدمات مندرج در کتاب ارزش نسبی سلامت به شرح زیر اعلام می گردد :

خدمات گلوبال با کد 901645 ( 1/7 کا ) برای یک ناحیه و هر جلسه

آزاد

367/200 ریال

بیمه تأمین اجتماعی و بیمه سلامت

253/912 ریال

بیمه نیروهای مسلح

221/544 ریال

 

ارزیابی به ازای هر دوره فیزیوتراپی 901620

0/7 k

151/200 ریال

تمرین درمانی یا درمان های دستی یا ماساژ  901662

1/3 k

280/800 ریال

لیزر کم توان و  901625 Cpm

1 k

216/000 ریال

مگنت تراپی  901680

3 k

648/000 ریال

شاک ویو تراپی  901670

4/5 k

972/000 ریال

لیزر پر توان  901665

4 k

864/000 ریال

کیتزیونیپینگ  901690

2/2 k

475/200 ریال

بیوفیدبک عضلات پرینه مقعدی اسفنگتری  900135

8 k

1/728/000 ریال

901677 Whole body vibration

2 k

432/000 ریال

فیزیوتراپی در منزل  901995

2/25 k

486/000 ریال +

 یک جلسه فیزیوتراپی در مطب

هیدروتراپی  901660

3/5 k

756/000 ریال

دیاترمی  901646

0/8 k

172/800 ریال

 

نسخه با درخواست IR-TENS-US-EX

آزاد

648/000 ریال

بیمه تأمین اجتماعی و بیمه سلامت

534/712 ریال

بیمه نیروهای مسلح

502/344 ریال

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۲:۵۶
حمید

سوارکاری از ورزشهایی است که در چند دههی اخیر مورد توجه خاصی قرار گرفته‌است، با این وجود سابقه‌ای طولانی داشته‌است و می‌توان آن را از کهن‌ترین ورزش‌ها به‌شمار آورد. این ورزش امروزه نه تنها به عنوان یک رقابت سالم و مفید، بلکه به عنوان سرگرمی و به منظور گذراندن اوقات فراغت مورد توجه قرار گرفته‌است، و با این که نسبت به بسیاری از ورزش‌ها پرهزینه به نظر می‌رسد، هر ساله تعداد بیشتری طرفدار به سوی خود جلب می‌کند.

سوارکاری به معنای نشستن بر پشت یک اسب و کنترل حرکات آن میباشد. ویژگی این ورزش این است که انسان و مرکب (معمولاً اسب) را متحد می‌سازد، بنابرین موفقیت اسب و سوارکار به ارتباط و اعتماد و احترامی که آن دو برای یک دیگر قائل‌اند، بستگی دارد. برای شروع به یادگیری سوارکاری نیاز به هیچ دانش و مهارت قبلی ای نیست، با این حال به دلیل قدرت جسمی و ذهنی که کنترل کردن اسب نیاز دارد، به کودکان زیر ۷ سال توصیه نمی‌شود.

سوارکاری ورزشی بسیار قدیمی است که از دیرباز به منظور جنگیدن یا پیام‌رسانی به افراد آموزش داده می‌شد.

تاریخ رام کردن اسب هنوز به درستی شناخته نشده‌است. باستان‌شناسان با توجه به قدیمی‌ترین آثار بر جای مانده از پیشینیان در رابطه با رام کردن اسب‌ها، معتقدند که اولین اسب‌های اهلی به بیش از سه هزار سال قبل از میلاد برمی‌گردند. قبل از آن اسب به منظور تهیهٔ غذا شکار می‌شده‌است. البته باستان‌شناسان در بعضی نقاط از اروپای شرقی دهنههایی پیدا کرده‌اند که به شش هزار سال قبل از میلاد برمی‌گردند. این نشان می‌دهد که انسان از آن زمان سعی داشته‌است که اسب را رام کند و از آن بهره ببرد، ولی به دلیل سرعت آن در فرار موفق نشده‌است. قدیمی‌ترین آثار در اروپای شرقی، شمال قفقاز و آسیای مرکزی یافت شده‌اند.

اگرچه اهلی ساختن اسب در مقایسه با حیواناتی چون سگ)نه هزار سال قبل از میلاد) و گوسفند و بز (پنج هزار سال قبل از میلاد) مؤخر بود، با این وجود تحول عظیمی در زندگی انسان به‌وجود آورد. انسان نه تنها از گوشت و شیر اسب بهره می‌برد، بلکه برای جابه‌جایی نیز از او استفاده می‌کرد. نکتهٔ جالب در این باره این است که مورخان عقیده دارند که مردم قبل از یادگیری چگونه سوار شدن بر اسب، از ارابه استفاده می‌کردند. آنان برای این فرضیه خود دو دلیل عمده ارائه می‌کنند:

  • فسیلهای پیدا شده نشان می‌دهند که اسب‌های آن دوره برای حمل انسان بسیار کوچک بوده و قد آن‌ها به بیش از ۱۴۰ سانتی‌متر نمی‌رسید.
  • قبل از آن که اسب توسط انسان رام شود، مردم از ارابه استفاده می‌کردند و آن‌ها را به حیواناتی از چون گاو یا الاغ وحشی می‌بستند. بستن ارابه به اسب‌های کوتاه قد خیلی دشوار نبود، در حالی که سوار شدن بر کمر اسب باعث وحشت و رم کردن آن می‌شد.

مهار و تربیت کردن اسب‌ها در زندگی مردم اوراسیا تحول و تأثیرات فراوانی به دنبال داشت. در حالی که در گذشته طی کردن مسافت‌های طولانی غیرممکن به نظر می‌رسید، انسان توانست به کشف سرزمین‌های جدید و کشور گشایی بپردازد. کم‌کم وسایلی برای هدایت و تسلط بیشتر بر اسب مانند زین و رکاب (که از اختراعات چینی‌ها می‌باشند) ساخته شدند و در اختیار سوارکاران گرفتند. تربیت و پرورش اسب نیز، به خصوص در خاورمیانه اهمیت بسیاری یافت و صحرانشینان این مناطق به پرورش و نگاه‌داری اسب‌های اصیل عربی پرداختند. سوارکاری تا اواخر قرن پانزدهم، بیشتر در جنگ‌ها معمول بود. البته در بعضی از کشورها مانند ایران باستان، به‌عنوان ورزش و سرگرمی نیز مورد توجه قرار می‌گرفت (مانند بازی چوگان(، ولی جنبهی هنری آن از اواخر قرن پانزدهم میلادی به بعد اهمیت یافت. سرانجام در اواخر قرن نوزدهم، با پیشرفت صنعت و جایگزین کردن اسب‌ها توسط ماشین‌آلات، سوارکاری جنبهٔ ورزشی و سرگرمی که امروزه مشاهده می‌شود را به خود گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۲:۵۴
حمید

حَشَرات، بزرگ‌ترین گروه را در بین گروه بندپایان به خود اختصاص می‌دهند بندپایان حیواناتی هستند که دارای یک اسکلت خارجی بوده و اعضای آنها به هم پیوسته می‌باشند حشرات شش پا دارند و بیشتر آنها دارای بال هستندبدن یک حشره از ۳ قسمت تشکیل می‌شود: سر، سینه و شکم.


 

آناتومی حشره
A- دماغه   B- قفسه سینه   C- شکم

1. شاخک
2. ocelli (
lower)
3.
ocelli (upper)
4. چشم مرکب
5. مغز (
cerebral ganglia)
6. مفصل اول سینه
7.
dorsal blood vessel
8. trachea
l tubes (trunk with spiracle)
9. میان سینه

10. مفصل سوم سینه
11. بال جلو
12. hindwing
13.
mid-gut (stomach)
14.
dorsal blood vessel ("aorta")
15. تخمدان
[۱۰]
16. قسمت خلفی لوله گوارش (
intestine, rectum & anus)
17. مقعد
18. لوله رحمی
19.
nerve chord (abdominal ganglia)
20. Malpighian tubes
21.
tarsal pads
22.
claws
23. قوزک پا
24. ساق پا
25. ران. سومین و بزرگترین مفصل پای حشرات.
26. پی ران. زائده ران. مفصل دوم پا واقع در بین ران و تهیگاه.
27.
fore-gut (crop, gizzard)
28.
thoracic ganglion
29. پیش ران. تهیگاه. مفصل قاعده پا که آن را به بدن متصل می‌کند.
30.
salivary gland
31. subesophageal ganglion
32. mouthparts

حدود یک میلیون گونه مختلف حشره در جهان شناسایی و توسط دانشمندان نامگذاری شده‌است. مجموع حشرات روی زمین تا مرز ده میلیون گونه مختلف می‌رسد حشرات تقریباً در همه نقاط روی زمین پیدا می‌شوند و همچنین می‌توان آنها را درآبهای شیرین یافت حشرات اولین حیوانات پرنده می‌باشند که در روی زمین بوجود آمدند ۳۵۰ میلیون سال قبل اولین بار آنها توانستند در هوای زمین شروع به پرواز کنند و این میلیونها سال قبل از پرواز پرندگان و خفاشها بود.

برای بیشتر حشرات قدرت بینایی و بویایی از مهم‌ترین احساسها می‌باشد حشرات دارای چشمهای مرکب هستند به این معنی که چشم حشره از دو قسمت مجزا تشکیل شده‌است هر قسمت از چشم حشره دارای لنز مخصوص به خو می‌باشد حشرات برای بو کشیدن و مزه کردن از شاخکهایشان و بعضی اوقات از قستهای دیگر بدنشان استفاده می‌کنند انها همچنین برای لمس کردن اشیاء از شاخکهایشان استفاده می‌کنند.

حشرات در طول رشد خود به طور دوره‌ای پوست اندازی می‌کنند و یا پوسته خارجی خود را می‌اندازند بعضی از حشرات فقط ۴ یا ۵ مرتبه تغییر شکل می‌دهند اما سنجاقک‌های یک روزه و حشرات بدون بال می‌توانند ۲۰ مرتبه یا بیشتر پوست اندازی کرده و تغییر شکل دهند هر بار که یک حشره تغییر شکل می‌دهد شکل بدنش عوض می‌شود این حالت را در حشرات دگردیسی (دگرگونی) می‌نامند بعضی از حشرات با هر پوست اندازی به آرامی تغییر شکل می‌دهند و نوع بالغ آنها بسیار با نوع نوزاد تفاوت دارد این حشرات عبارت‌اند از زنبورهای عسل، مگس‌ها، سوسک‌های بزرگ، پروانه‌ها و زنبورهای معمول

حشرات اجتماعی

این گروه از حشرات شامل گونه‌های بیشماری از زنبورهای معمولی و تمام گونه‌های مورچه‌ها و موریانه‌ها می‌شود حشرات اجتماعی در گروههای خانوادگی زندگی می‌کنند و یا به صورت قبیله‌ای زندگی کرده و لانه‌های بسیار بزرگ می‌سازند در هر قبیله فقط یک حشره یعنی ملکه تولید مثل می‌کند بیشتر حشرات دیگر کارگر هستند که به جمع آوری غذا و حفاظت از لانه ونسیت ند.

رده حشرات

رده:حشرات بی مهرگانی هستند که پرجمعیت‌ترین و گسترده‌ترین تاکسون محیط‌های خشکی هستند که در شاخه بندپایان قرار می‌گیرند .به راستی بیشترین گروه متنوع از جانوران است بر روی زمین، با حدود ۹۲۵،۰۰۰ گونه شناخته شده بیشتر از همه گروه‌های جانوری روی هم رفته‌است. حشرات ممکن ات در نزدیکی تمامی زیستگاه‌های روی زمین یافت شوند. تعداد کمی از آنها به محیط اقیانوس جایی که سلطه با سخت پوستان است سازش کرده ند. بندپایان دیگر خشکی با حشرات اشتباه گرفته می‌شوند. اما بارزترین ویژگی می‌تواند وجود ۶ پا در حشرات باشد که در دیگران نیست.

مگس

مَگَسبه دسته‌ای از حشرات از راسته دوبالان گفته می‌شود.این دسته یکی از بزرگترین گروه‌های حشرات هستند که در حال حاضر بیش از ۷۵۰۰۰۰ نوع از آن‌ها وجود دارد.

مگس‌ها دارای دو جفت بال جلویی مشخص هستند. دو جفت بال عقبی آنها تبدیل به بالچه چاقوشکل به نام توازنگر (هالتر یا بالانسیـِر) شده‌است.

مگس‌ها به دلیل داشتن رژیم غذایی متفاوت، در مکانهای مختلفی دیده می‌شوند و منبع غذایی مهمی برای بسیاری از حیوانات نظیر قورباغه‌ها، وزغ‌­ها، مارمولک‌ها و پرندگان محسوب می‌­شوند. مگس‌ها بطور گسترده در میان انسان‌ها زندگی می‌کنند و می‌توانند عامل پراکندگی بیماری‌ها بشوند.


مگس‌ها از عوامل گرده‌­افشانی گیاهان در طبیعت بوده و یکی از مهمترین زنجیره‌های چرخه‌­ی غذایی می‌­باشند؛ برخی از این حشرات پوسیده‌خوار هستند و باعث تسریع تجزیه‌­ی لاشه‌­ی جانوران، مدفوع حیوانات و اجزای گیاهی گوناگون شده و در پاکسازی محیط زیست انسان را یاری می‌کنند. برخی گوشتخوار بوده و به عنوان دشمن دیگر حشرات در اکوسیستم نقش ایفا می‌کنند. در حدود ۵۰۰۰ گونه از مگس‌­ها از دیگر حشرات به عنوان طعمه استفاده می‌­کنند به نحوی که گاهی از آنها به عنوان عامل کنترل بیولوژیکی یاد می‌گردد. برخی نیز گیاهخوار بوده و به عنوان آفت گیاهان شناخته می‌شوند.

سوسری

سوسری جانداری است بندپا از رده حشرات، زیررده بالداران (Pterygota) فرو-رَده نوبالان (Neoptera)، راسته سوسریان (Blattodea). سوسک نامی کلی است برای خانواده سوسری‌ها.

سوسکها بزرگ‌ترین گروه حشرات را به خود اختصاص داده‌اند و در محیط زیست‌های مختلفی دیده می‌شوند. از زمینهای سنگلاخی تا جنگلهای استوایی تحت قلمرو خیاطی‌ها به حساب می‌آید. بیشتر سوسکها قدرت پرواز دارند.آنها دارای بالهایی هستند که وقتی در حال پرواز نیستند آنهارا در محفظه محکمی روی پشت خود جمع می‌کنند و در زیر این محفظه نگهداری می‌کنند. سوسکها از انواع مختلف گیاهان، گونه‌های حیوانات و لاشه‌های مرده آنها تغذیه می‌کنند.

تمام سوسکها دارای بخش‌هایی برای نیش زدن و جویدن در ناحیه دهان خود هستند. بعضی از سوسکها دارای آرواره‌های بزرگی هستندکه آنها را قادر می‌سازد که طعمه خود حمله کرده و او را قطعه قطعه کنند. سوسکهای دیگر مثل شپشه گندم دارای آرواره‌های کوچکی در انتهای پوزه درازشان می‌باشند. شپشه گندم پوزه بلند خود را برای سوراخ کردن اجسام سخت و رسیدن به غذا، به کار می‌برد.او دارای شاخکهای زانویی بوده که می‌تواند آنها را خم کرده و در شیار پوزه اش پنهان کند. کوچک‌ترین حشرات جهان سوسکهای دارای بالهای پردار می‌باشند. بدن بعضی از آنها دارای طول کمتر از ۵ میلیمتر می‌باشد. نوع نر خیاطی گرد آمریکایی جنوبی درازترین سوسک در جهان است. این سوسک دارای دو شاخ بزرگ است و می‌تواند تا ۱۵ سانتیمتر (۶ اینچ) رشد کند و قد بکشد. بیشتر سوسکها هرگز آب نمی‌نوشند. بچه برخی از سوسکها می‌توانند بدون غذا تا ۵ سال زنده بمانند.

در حدود ۳۷۰.۰۰۰ گونه مختلف سوسک شناخته شده‌است. آنها در تمام نقاط جهان، روی زمین، رودخانه‌های آب شیرین و دریاچه‌ها پراکنده هستند.

طبق شواهد بسیار سوسک‌ها تکامل یافته موریانه‌ها هستند اما آنها را جزو گروه موریانه‌ها دسته بندی نمی‌کنند.

کاربرد سوسک‌ها در پزشکی

نتایج تحقیقات تیم «سایمون لی» از دانشگاه ناتینگهام که در کنگره انجمن میکروبیولوژی عمومی انگلیس ارائه شده‌است نشان می‌دهد که از مغز سوسک حمام می‌توان برای تولید آنتی بیوتیکهایی که قادرند 90 درصد از باکتریهایی که به طور بالقوه برای انسان مرگبارند ساخت.


از جمله این باکتریها می‌توان به باکتری استافیلوکوکوس MRSA و برخی از نمونه‌های سمی «اشریشیا کولی» اشاره کرد. این آنتی بیوتیک علاوه بر مغز سوسک در مغز ملخ نز یافت می‌شود.

پروانه

پَروانه حشره‌ای است از راسته پولک‌بالان (Lepidoptera)، از خانواده طبقه‌بندی‌نشده گُرزشاخکان.

الگوهای گوناگون رنگارنگ بر روی بال‌های پروانه‌ها و پرواز نامنظم ولی باوقار آن‌ها باعث شده تا تماشای پروانه یکی از سرگرمی‌های محبوب در برخی کشورها به‌شمار بیاید.

 

انواع پروانه

پروانه اطلسی
این حشره شب‌زی بزرگ‌ترین بالها را در میان گروه پروانه‌ها دارد. اما بدن او کوچک است و در حدود ۵ سانتیمتر طول دارد. بالهای جلویی نوع بالغ به سمت عقب خم شده و هر چهار بال او دارای طرحهای نیمه شفاف می‌باشند.

پروانه بلوطی

این پروانه درشت هیکل دارای شاخک های بسیار کوچکی است و تا به سن بلوغ نرسد، غذا نمی‌خورد. نرها و ماده‌ها از نظر اندازه و رنگ با همدیگر فرق دارند. نوع نر خیلی بزرگ‌تر از نوع ماده است. نوع ماده تا زمانی که نوع نر آن را پیدا کند و با او جفتگیری نماید، پرواز نمی‌کند.

پروانه شطرنجی دم چلچله‌ای
این پروانه
استوایی که در همه جا پراکنده است، یک پرواز کننده قوی می‌باشد و احتمالاً برای پیدا کردن غذا مهاجرت می‌کند. پیله این پروانه به خوبی استتار شده و در صورت مورد تهدید قرار گرفتن، شاخ چنگالی شکل پشت سرشان را باد می‌کند. این شاخ بوی تنفر انگیز و بدی را در فضا منتشر می‌کند.

پروانه فینیقیه‌ای
نام دیگر این پروانه آپولوی کوچک می‌باشد. این پروانه در مناطق کوهستانی زندگی می‌کند و به ندرت درمناطق پایین‌تر دیده شده است. طرح روی بالهای این پروانه متغیر است بالهای او بسیار نازک بوده و دارای
پولک های ظریفی می‌باشند که نیمه شفاف به نظر می‌آید. پروانه فینیقیه در مقابل سرما بسیار مقاوم است و با وجود آن فقط در فصل تابستان فعال است.



پروانه کوچک پستچی
این پروانه استوایی در حاشیه جنگلها زندگی می‌کند و از شهد گل ساعتی تغذیه می‌کند. گونه این پروانه دارای ۳۰ رنگ مختلف بوده و بالرزاندن بالهای خود پرندگان مزاحم را از خود دور می‌کند.

زنبور

زنبور جانوری متعلق به دسته حشرات و از راسته نازک‌بالان است. در جهان حدود ۲۰٬۰۰۰ گونه زنبور وجود دارد. زنبورها گردهٔ گلها را جمع‌آوری می‌کنند. این حشره را در همه جای دنیا بجز قطب جنوب میتوان یافت.

 

 

گرده‌افشانی

به نظر می‌آید که عمل گردافشانی بسیار پیش‌تر از اینکه توسط زنبورها انجام شود، توسط حشرات راستهٔ قاب‌بالان مانند سوسک گرده‌افشان انجام می‌شده‌است. زنبورها به عنوان عامل گرده‌افشانی، از لحاظ رفتار و خصوصیات بدنی با یکدیگر متفاوت هستند. زنبورها برای گرده‌افشانی نسبت به حشراتی دیگر مانند پروانه‌ها، سوسک‌ها و ... به طور کلی مناسب‌تر هستند.

زندگی زنبورها

برخی از زنبورها زندگی اجتماعی دارند. این به آن معنی است که آنها در گروه‌های سازمان یافته زندگی میکنند. زنبور عسل گونه‌ای از زنبورها است که زندگی اجتماعی دارد. زنبورهای عسل در محلی بنام کندو زندگی میکنند.

سه نوع زنبور در کلونی زنبورها وجود دارد. زنبور ملکه بخاطر اینکه تخم‌گذاری می‌کند اصلی‌ترین و مهمترین زنبور کندو میباشد. تنها زنبور ملکه هست که با نیشش میتواند زنبورهای ملکهٔ دیگر را نیش بزند. زنبور ملکه معمولاً مادر زنبورهای کارگر است. وقتی که زنبور ملکه جوان است، از شیرهٔ مخصوصی تغذیه میکند. زنبورهای کارگر هم مانند زنبور ملکه ماده هستند و وظیفهٔ آنها جمع‌آوری گرده از گلها و محافظت از کندو میباشد. نوع سوم نیز زنبورهای نر هستند که تنها کارشان بارور کردن زنبور ملکه است.

زنبورها و انسانها

زنبورها چهرهٔ شاخصی در اساطیر داشتند و به عنوان الگویی برای جامعهٔ بشری بودند. به عنوان مثال در عهد باستان در خاور نزدیک، این حشره به عنوان پلی به عالم اموات شناخته میشده و در تزیین مقبره‌ها طرح این حشره استفاده میشده است.




با وجود اینکه این حشرات نیش دردناکی دارند ولی از جایگاه بالایی نزد انسانها برخوردار هستند. دلیل این جایگاه به احتمال زیاد بخاطر سودمندی در گرده‌افشانی و تولید عسل و همچنین شهرت آنها به عنوان موجودی کوشا میباشد. این حشره به طور منظم در تبلیغات برای اجناس بکار گرفته میشود.

اگرچه نیش زنبور برای افرادی که حساسیت دارند میتواند مرگبار باشد، تقریباً تمامی گونه‌های زنبور غیر تهاجمی بوده و اگر انسانها با آنها کاری نداشته باشند، هرگز نیش نخواهند زد. اغلب انسانها برای زنبورها هستند و با آلوده کردن محیط زیست آنها به مواد سمی به آنها آسیب میرسانند.

در اندونزی لارو زنبور عسل را با برنج میخورند. به این صورت که با نارگیل رنده شده مخلوط و سپس در برگ موز پیچیده و در بخار آب می‌پزند.

عنکبوت

عنکبوت‌ (تارتنک یا کارتنک یا تاربافک، (به فارسی افغانستان: جولاه یا جولاهی)) جانور بی مهرهٔ شکارگری است که دارای بدنی دوبخشی و هشت پا است. عنکبوت‌ها فاقد بخش‌های جوندهٔ دهان و بال‌اند. آنها در راستهٔ عنکبوت‌ها طبقه‌بندی می‌شوند که خود یکی از چند راستهٔ ردهٔ بزرگتر عنکبوتیان (تاربافان) است. ردهٔ تاربافان دربردارندهٔ گونه‌هایی چون گزدم و کنه است.


همهٔ عنکبوتان تار می‌تنند که معمولاً به صورت رشته‌ای پروتئینی از غده‌های تارتنِ انتهای شکم ایشان ترشح می‌شود. بسیاری از گونه‌ها از تار برای شکار استفاده می‌کنند. به این صورت که توری یا پرده‌ای می‌تنند که حشرات در آن به دام می‌افتند ولی گونه‌های فراوانی هم هستند که آزاد شکار می‌کنند. از تار در بالارفتن از جایی، ایجاد دیوارهای هموار در لانه‌های زیرزمینی، ساختن ساک تخم، درپیچیدن صید، و نگاهداری موقت اسپرم، و خیلی کارهای دیگر استفاده می‌شود. اکثر گونه های عنکبوت بسیار سمی و خطرناک هستند و ذهرشان آنقدر قوی است که میتوانند یک انسان بکشند. خطرناک ترین گونه های عنکبوت عبارتند از عنکبوت گولیات گنجشک خوار، عنکبوت بیوه سیاه، عنکبوت گرگی خالدار، عنکبوت تورقیفی سیدنی، رتیل قهوه ای و ... از گونه ها ی خطر ناک عنکبوت هستند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۵۱
حمید

حسن عاقبت

از خصوصیات مهم یاران امام حسین علیه السلام که می توان گفت یکی از ضروری ترین نیازهای هر انسانی برای حضور در آخرت است، مسئله حسن عاقبت و سرانجام نیک است.
اینکه انسان در پایان زندگی و عمرش، سربلند و روسفید، با اعمالی شایسته و مورد رضایت خداوند، قدم در سفر آخرت بگذارد.
کسانی که در کربلا به عنوان حماسه سازان عاشورا مطرح و معرفی شدند و با تمام وجود در راه خدا و امام زمانشان مجاهدت نمودند از ابتدا افرادی پاک و عاری از خطا و گناه نبودند، حتی عده ای بر عقیده و باوری خلاف راه امام حسین علیه السلام قرار داشتند؛ اما زمانی که در مسیر روشن حق قرار گرفتند پایان کاری خوب و سرانجام خیر و نیکی پیدا نمودند.

ارزش هر چیز به پایان آن است

لذا قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام، دائماً به پیروان خود راجع به سرانجام کار و عاقبت بخیری تذکر
می دهند و توصیه می نمایند. چون عاقبت خوب و سرانجام نیک در تمامی امور به خصوص در پایان عمر بسیار مهم و ضروری است.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:«لکُل امرٍ عاقبهٌ»(2)  برای هر کاری عاقبتی است.
هر شروعی یک پایانی دارد، هر اوجی فرودی پیش رو دارد. هر آغازی، انتهایی دارد و هر بلندی، سرازیری را در پی دارد؛ اما مهم این است که این پایان، فرود، انتها و سرازیری چگونه باشد. لذا خوب شروع کردن، هنر نیست، خوب به پایان رساندن مهم هست. در طول تاریخ افراد بیشماری بودند که خوب شروع کردند اما به نیکی و خیر تمام نکردند، خیلی ها یا علی گفتند اما تا پایان ایستادگی نکردند. بسیاری از مردم یا حسین گفتند و حتی برای یاری آن حضرت اشک ریختند اما زمان امتحان و عمل که شد، باز ایستادند.

سوء عاقبت کوفیان
وقتی مسلم بن عقیل به کوفه آمد. مردم به هر مناسبتی دور او جمع می شدند. مسلم نیز هر از گاهی نامه ی سیدالشهداء که خطاب به کوفیان بود را می خواند. « فلما اجتمع الیه منهم جماعه قرأ علیهم کتابه الحسین علیه السلام و هم یبکون»(3) هر زمانی که عده ای از مردم جمع می شدند مسلم نامه ی امام را برایشان می خواند و آنان از شوق، اشک می ریختند.از این رو امام غریب و مظلوم در روز عاشورا فرمود:   « سَلَلْتُمْ‏ عَلَیْنَا سَیْفاً لَنَا فِی أَیْمَانِکُمْ »(4)شمشیرهایی در برابر من کشیده شده که روزی بنا بود مرا یاری دهند.
مؤمن نگران عاقبت خویش
و اینجاست که اهمیت حسن عاقبت آشکار می گردد اینکه ممکن است فردی با سابقه ای درخشان در پایان، دچار سوء عاقبت شود و شخصی با کوله باری از گناه در انتهای کار به حسن عاقبت دست پیدا کند.


عمروبن قیس،‌آغازی نیک و سرانجامی بد

در یک منزل مانده به کربلا بنام بنی مقاتل، عمرو بن قیس مشرقی به محضر سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و بعد از گفتگویی کوتاه، به یک شرط با امام بیعت نمود. عمرو بن قیس عرض کرد:‌یابن رسول الله من تا جایی از شما دفاع می کنم که دفاع من به حال شما مفید و در سرنوشت پیروزی شما مؤثر باشد و اگر زمانی احساس کردم که وجودم نفعی برای شما ندارد در مفارقت و جدایی از شما آزاد باشم. سیدالشهداء علیه السلام هم این شرط را پذیرفت.
عمرو به همراه امام به کربلا آمد و حتی شب عاشورا که حضرت فرمود بیعتم را برداشتم و هرکه می خواهد، برود او مانند سایر یاران اباعبدالله علیه السلام باقی ماند.
و روز عاشورا نیز با تمام وجود به مقابله با لشکر کوفه می پرداخت و از امام دفاع می کرد تا جایی که امام حسین برایش دعا می نمود:
« لا تشل الا یقطع الله یدک، جزاک الله»  دستت درد نکند! خدا از خاندان پیامبر جزای خیرت دهد.
عصر عاشورا شد و اکثر یاران باوفای سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیده بودند و عده ای اندک باقی مانده بودند که صدای مظلومیت اباعبدالله الحسین علیه السلام بلند شد:« هل من ناصر ینصرنی؟» آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟ عمرو متوجه شد که دیگر واقعه عاشورا رو به پایان است و سیدالشهداء علیه السلام در آستانه ی شهادت قرار دارد، خدمت امام آمد و عرض کرد: آقا اجازه می دهید که من بروم؟ حضرت نگاهی کرد و فرمود: بروی! به کجا؟ عرض کرد: یابن رسول الله در خاطرتان هست من به شما بیعت کردم تا جایی که وجودم نفعی داشته باشد همراه شما باشم؟ حضرت فرمود: درست می گویی. عمرو بن قیس گفت: درک من از این استغاثه و این اندکی یار و یاور این است که لحظاتی دیگر جنگ به اتمام می رسد و من چه باشم و چه نباشم اینان شما را به شهادت می رسانند، پس اگر اجازه فرمایید،‌ من از کربلا می روم. حضرت فرمود چگونه می خواهی بروی؟ مرکبی داری؟ عرض کرد: اسبی را در خیمه پنهان کردم و با آن می روم. امام حسین علیه السلام فرمود: آزادی برو. عمروبن قیس در آخرین لحظات عاشورا سوار بر اسب شد و عزیز فاطمه علیها السلام را تنها گذارد.(9)
در تمامی اوقات یار امام است، اما آخرین لحظه ای که باید این حمایت و یاری را با خون و شهادت خویش به اثبات برساند و سعادتمند دنیا و آخرت شود را از دست می دهد و به جای حسن عاقبت، به سوء عاقبت دست پیدا می کند.
عاقبت به خیری درخواست انبیاء و اولیاء

 به همین دلیل است که یکی از نگرانی های انبیاء و اولیاء الهی در طول عمرشان پایان و سرانجام خیر بوده است. یوسف صدیق وقتی دست به دعا برمی دارد، این چنین با خدای خود مناجات می نماید:« انتَ ولیّی فی الدنیا و الاخره توفّنی مُسلماً و الحقنی بالصالحین»(10)  بارالها تو ولی و سرپرست من، در دنیا و آخرت هستی، از تو می خواهم در حالی مرا بمیرانی که بنده مطیع تو باشم و به صلحا و پاکان ملحقم فرما.
ابراهیم خلیل در دعای خود حسن عاقبت را طلب می کند: «الحقنی بالصالحین»(11)

 2- همنشین و دوست صالح

یکی از مهمترین عوامل برای عاقبت به خیری و یا عاقبت به شری، دوستان و همنشینان یک فرد هستند. انسان با انتخاب درست و آگاهانه یک دوست و رفیق می تواند به بالاترین درجات برسد و نقطه ی مقابل، یک اشتباه و غفلت در گزینش دوست می تواند فرد را به پایین ترین درجات برساند و او را به سقوط و نابودی بکشاند.
قرآن کریم در سوره مدثر یکی از عوامل حسن عاقبت و یا سوء عاقبت را دوست و همنشین افراد معرفی می کند، روز قیامت بهشتیان از کسانی که به جهنم می روند سوال می کنند:
« ما سَلککم فی سقر»(15)چه چیزی شما را به دوزخ انداخت؟دوزخیان چند دلیل را عنوان می کنند که یکی از

آن ها، این است:« کُنا نخوضُ مع الخائضین»(16) ما پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بودیم.
یک دوست خوب مانند دوستی حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه، که در سخنرانی قبل عرض کردم و نقطه ی مقابل، یک رفیق و همدم بد و فاسد، قادر است شخص را به تباهی و عاقبت به شری مبتلا سازد.

دوست بد سبب تباهی انسان

درصدر اسلام دو نفر از مشرکین بنام عقبه و اُبی دوستی و رفاقتی صمیمی و تنگاتنگی داشتند. عقبه انسان سخی و سفره اندازی بود و سعی می کرد به مناسبت های گوناگون مهمانی ترتیب دهد و اقوام و دوستان و آشنایان را دعوت کند. از طرفی هم با آن که مشرک بود اما به پیامبر علاقه مند بود و آن حضرت را مورد احترام قرار می داد. روزی مهمانی ترتیب داد و رسول خدا را نیز به عنوان مهمان دعوت نمود وقتی سفره غذا را پهن کردند مدعوین مشغول خوردن شدند. عقبه متوجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شد که از غذا میل نمی کند. عقبه عرض کرد: اگر به این غذا میل ندارید می خواهید غذای دیگری ترتیب دهم. پیغمبر اسلام فرمودند: نه از ظاهرش مشخص است که غذای خوبی است. عرض کرد: پس چرا میل نمی کنید، پیامبر فرمود: چون تو مشرک هستی و من از غذای مشرک نمی خورم، اگر مسلمان شوی و به خداوند ایمان بیاوری آن گاه از این غذا می خورم. عقبه قبول کرد و شهادتین گفت و مسلمان شد.
بعد از مدتی اُبی با عقبه برخورد کرد و پس از سلام و احوال پرسی به عقبه گفت: شنیده ام مسلمان شدی!
عقبه گفت: آری به پیامبر و خدایش ایمان آوردم. اُبی گفت: چرا؟عقبه در جواب قضیه ی مهمانی و فرمایش رسول اکرم را بازگو کرد. اُبی نگاهی به چهره ی عقبه کرد و گفت: یعنی تو به خاطر همین دلیل، دست از دین آباء‌ و اجدادت برداشتی؟ عقبه حالا که به مرادت رسیدی و پیامبر غذا خورده است همه چیز را انکار کن و از اسلام دست بکش. آن قدر اُبی با عقبه صحبت کرد تا این که موفق شد. عقبه تازه مسلمان از اسلام دست کشید و در جنگ بدر در مقابل لشکر اسلام ایستاد و به قتل رسید(17).

3- تدبیر در امور
یکی از راه های دستیابی به سرانجام خیر و نیک، عاقبت اندیشی در کارها است.
کمی فکر و تأمل نماید و سرانجام سخن و کار خود را بیندیشد

رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:« لا یزال المؤمن خائفا من سوء العاقبه»(5)  مؤمن پیوسته از بد فرجامی هراسان است.
لذا هیچ انسانی به طور یقین نمی تواند بگوید، من به بهشت می روم و سعادتمند می شوم چون هر لحظه ممکن است با همه ی سابقه ی خوبی که دارد، دچار لغزش شود.

نمونه ای از فرجام بد

کمیل بن زیاد می گوید: در یکی از شب های کوفه با امیرالمؤمنین علی علیه السلام مشغول قدم زدن و سرکشی به امور شهر بودیم. در یکی از کوچه ها، من صدای مناجات و شب زنده داری کسی را شنیدم که با حالی خوش این آیه قرآن را تلاوت می کرد.
« أمن هو قانت آناء اللیل»(6)  (
آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است.
به علی علیه السلام عرض کردم: آقا جان ببین مردم در سایه حکومت شما چه حال خوب و انس و الفتی زیبا با خدا دارند.
امام سرش را پایین انداخت و فرمود: کمیل این مناجات و شب زنده داری تو را متعجب و شگفت زده نکند.
 مدتی گذشت و جنگ نهروان که خوارج در مقابل علی علیه السلام قرار گرفته بودند، پیش آمد.
بعد از آن که جنگ پایان یافت، من با حضرت از میان کشته های خوارج عبور می کردیم.
امیرالمؤمنین با نوک شمشیر به یکی از آنان اشاره کرد و فرمود:« أمن هو قانت آناء اللیل» کمیل این همان کسی است که آن شب قرآن می خواند و شب زنده داری می نمود اما امروز در مقابل امام زمانش قرار گرفته بود.(7)

هیچ گنه کاری را ناامید مساز

از طرف دیگر هم کسی نمی تواند از رستگاری خویش و رحمت الهی ناامید باشد و احوال و اعمال خود را غیرقابل تغییر و اصلاح بداند؛ بلکه ممکن است در آخرین لحظات عمر و در کمترین فرصت، خود را از آنچه که هست، به بالاترین درجات برساند.  لذا امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصیتی به امام حسین علیه السلام می فرماید:
«
ای بُنَیَّ، لا تُؤیِس مُذنِباً، فَکم مِن عَاکفٍ عَلَی ذَنبِهِ خُتِمَ لَهُ بِخَیرٍ، وَکم مِن مُقبِلٍ عَلَی عَمَلِهِ مُفسِدٍ فی آخِرِ عُمرِهِ، صَائِرٍ إِلی النَّارِ، نَعُوذُ بِاللهِ مِنهَا »(8) ای فرزندم، هیچ گناهکاری را ناامید و مأیوس مکن، چه بسا افرادی که گرد گناه بودند و عمرشان به خیر و خوبی پایان یافت و چه بسا کسانی که اهل خوبی و خیر بودند و در آخر عمر به فساد گرایش پیدا کردند و جهنمی شدند، از سوء عاقبت به خداوند پناه می بریم.
کربلا، صحنه سوء عاقبت و حسن عاقبت است. کسانی که در یک لحظه تصمیم گرفتند و مسیر زندگی خود را از باطل به سوی حق تغییر دادند و به عاقبتی نیک و خیر دست یافتند و گروهی که از راه سعادت باز ماندند و از نور به تاریکی و گمراهی گرایش پیدا کردند.

 


و یا امام اول ما شیعیان زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از شهادتش در ماه مبارک رمضان خبر می دهد، حضرت علی علیه السلام فقط یک سؤال می پرسد:« أفی سلامه من دینی؟» یا رسول الله سحر نوزدهم رمضان وقتی به شهادت می رسم، آیا دینم را سالم تحویل می دهم؟ عاقبت بخیر می روم؟(12)
و امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق از خدای خویش این گونه درخواست می کند:
« اللهم اختم بعفوک اجلی»(13)  خدایا عمرم را با عفو و گذشت خویش به پایان برسان و حسن عاقبت کرامت کن.
یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام به این سعادت ابدی یعنی عاقبت به خیری نائل شدند. اگرچه برخی از آنان دارای سابقه ی خوبی نبودند ولی به یاری خداوند و همت خویش سرانجام کار خود در این دنیا را به خیر و نیکی به پایان رساندند و این حسن عاقبت را سیدالشهداء علیه السلام با به دامن گرفتن سرشان و خواندن « فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر» و مژده دادن بهشت که« أنت إمامی فی الجنه» تو زودتر از من به بهشت می روی،‌ به تأیید و امضاء‌ رسانید.

عوامل عاقبت بخیری چیست؟

آیا ما دوستداران امام حسین علیه السلام شاگردان مکتب عاشورا، ما منتظران فرزند سیدالشهداء علیه السلام نیز می توانیم به این عاقبت به خیری دست پیدا کنیم؟
راه رسیدن به سرانجام نیک و خیر چیست؟ چگونه می توان در راه یاری حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف حسن عاقبت پیدا نمود؟

1- تقوا
اولین راه رسیده به حسن عاقبت، تقوا و پرهیزگاری است. قرآن مجید در سه جا به این مطلب اشاره می کند:
« و العاقبهُ للمتقین»(14)   و عاقبت بخیری و سرانجام نیک برای پرهیزگاران است.
هرکس که در طول عمرش تقوا داشت، سرانجام خوب و عاقبت نیک خواهد داشت. شاید این سؤال برای ما پیش بیاید که اصلاً تقوا یعنی چه؟ تقوا از ماده وقایه به معنی نگهداری یا خویشتن داری است. یعنی انسان باتقوا، کسی است که کنترل دارد، ترمز دارد. خودش را در برابر گناه کنترل می کند. یک جایی می تواند دست به گناه بزند، حرام بخورد، ناسزا بدهد، به نامحرم و صحنه حرام نگاه کند اما ترمز کند و خودش را کنترل نماید.
شما تصور کنید، شخصی بخواهد با ماشینی که ترمز ندارد از جاده ی پر پیچ و خم چالوس به شمال مسافرت کند، آیا سالم به مقصد می رسد؟ به طور حتم نه! چون در اولین پیچ به دلیل نداشتن ترمز و قدرت کنترل به داخل دره سقوط می کند و از ادامه مسیر باز می ماند، ولی اگر کسی در همین مسیر با ماشینی که ترمز دارد حرکت کند، به راحتی در تمامی پیچ و خم ها وسیله را کنترل می کند و به مقصد نیز می رسد.
تفاوت انسان متقی با دیگران در همین است. تقوا داشتن، قدرت کنترل و پرهیز از خطا در محیط عاری از گناه هنر نیست، بلکه مهم این است که در موقعیت هایی که فراهم می شود انسان با تقوای خویش سربلند بیرون بیاید.

 

 

شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد یا رسول الله من را نصیحتی کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر نصیحت کنم گوش می دهی؟ عرض کرد: بله. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر راه نشانت دهم، عمل می کنی؟ عرض کرد: حتماً. باز پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بنده ی خدا اگر سفارشی کنم انجام می دهی؟ عرض کرد: ‌بله یا رسول الله آمده ام تا آن چه می فرمایی را به کار بگیرم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از سه مرتبه تأکید فرمود:« إذا انت هَمَمتَ بأمرِ فتدبَّر عاقبتَه» (18)  هنگامی که خواستی کاری را انجام دهی، سرانجام آن را مورد سنجش قرار ده.
بسیاری از افراد در زمان های گوناگون دچار شکست و نابودی و در نهایت سوء عاقبت شده اند که دلیلش بی تدبیری در کارها بوده است. این فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کلید موفقیت ما در اکثر زمینه های زندگیمان است. ببینم آخر این گناهی که انجام می دهم، چیست؟ فایده ی این گناه حرام چه چیزی است؟ این مال حرام تا چه زمانی زندگی مرا تأمین می کند؟ این بی حجابی و بی عفتی چه ارزشی را از من می کاهد و در مقابل چه دستاوردی برایم دارد؟       قرآن کریم این عاقبت نگری را به همه پیروانش یاد می دهد:
« فانظر کیف کان عاقبه المجرمین»(19)   « فأنظر کیفَ کان عاقبه المُفسدین»(20)   « فانظر کیف کان عاقبه الظالمین»(21)   « فانظر کیفَ کان عاقبهُ المکذّبین»(22)    
دو برادر نماد سرانجام نیک در روز عاشورا

دو برادر به نام های سعد و ابوالحتوف در لشکر عمر سعد هستند، سابقه ی آنان به خوارج برمی گردد کسانی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را واجب القتل می دانستند. این دو برادر،‌ به همراه عمر سعد و برای جنگ با امام حسین علیه السلام به کربلا آمده بودند. روز عاشورا نیز همه جا در کنار کوفیان بودند و از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به سپاه سیدالشهداء علیه السلام فروگذار نکردند. عصر عاشورا شد، یاران باوفای اباعبدالله علیه السلام روی زمین افتاده بودند و به شهادت رسیده بودند عزیز فاطمه تکیه به نیزه غریبی داده و فریاد استغاثه اش در کربلا طنین انداز شده است.  « اما من مغیث یغیثنا لوجه الله اما من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله»
آیا فریادرسی نیست که برای رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی نیست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟
یکی از این دو برادر به دیگری گفت: برادر می شنوی و می بینی که حسین علیه السلام غریب و تنها شده است؟ مگر نه این که او نوه پیغمبر خداست؟ برادر تا الآن با او جنگیده ایم، بیا این آخرین فرصت را از دست ندهیم و او را یاری کنیم. سعد گفت: حرفی نیست اما اگر رفتیم و امام فرمود: دیر آمده اید، اگر رفتیم و توبه ما را قبول نکرد چه کنیم؟ ابوالحتوف گفت:‌سعد بیا برویم. اگر بنا بود که حسین علیه السلام دست رد به سینه ی ما بزند که دیگر نمی گفت:« هل من ناصر ینصرنی؟» این دو برادر در آخرین لحظات واقعه عاشورا، به سمت سیدالشهداء علیه السلام آمدند و امام، با آغوشی باز، از آنان استقبال کرد. سعد و ابوالحتوف، شمشیر از غلاف بیرون کشیدند و به یاری امام خود در برابر لشکر کوفه پرداختند و به شهادت رسیدند و این گونه در راه خدا و امام زمانشان عاقبت به خیر شدند.(24)

پی‌نوشت‌ها:1.مکارم الاخلاق فلسفی.-----2. غررالحکم، 7299.----3.لهوف، ص 58. ارشاد مفید، ج2، ص 54، مقتل ابی مخنف، ص 40.----4. لهوف، ص 132، مقتل خوارزمی، ج2، ص 7.----5. بحارالانوار، ج71، ‌ص 366.-----6.سوره زمر، آیه 9.-------7. سفیه البحار، ج7، ص 538.-------8. تحف العقول، ص 91.-----9.تاریخ طبری، ج6، ص 238. عقاب الاعمال صدوق، ص 409. رجال کشی، ص 74.-----10. سوره یوسف، آیه 101.-------11. سوره شعرا، آیه 83.--------12. عیون اخبارالرضا، ج1، ص 297.-------13. صحیفه سجادیه، دعای بیستم.-------14.سوره هود، آیه 49. سوره اعراف، آیه 128، سوره قصص، آیه 83.-------15.سوره مدثر،‌آیه 42.--------16. سوره مدثر، آیه 45.-------17.تفسیر نمونه، ج15، ص 68.------18. وسائل الشیعه، ج15، ص 281.--- 19.سوره اعراف،‌آیه 84.---20. سوره اعراف، آیه 103.----21. سوره یونس،‌آیه 31.----22. سوره آل عمران، آیه 137.----23. لهوف، ص 168. احقاق الحق، ج11، ‌ص 324. مسند امام رضا، ج2، ص 151.-----24. تنقیح المقال، ج2، ص 12. اعیان الشیعه، ج2، ص 319. الکنی و الالقاب، ج1، ص 43
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۵۰
حمید


ابن زیاد دستور داد پس از کشتن مسلم و هانی بدن آن دو را در محله کناسه به دار آویختند و فرمان داد که سر آنها را به نزد یزید بردند و بدین ترتیب ماجرای کشته شدن آنها را به اطلاع یزید رسانید.پس یزید بی‏درنگ پاسخ او را ارسال داشت و قهر و غلبه او را ستایش کرد.و در ضمن نامه‏ای برای ابن زیاد نوشت: شنیده‏ام حسین متوجه کوفه گردیده است.همه راهها را زیر نظر بگیر و جاسوسانی را بگمار و هر کس را که به وی بدگمان شده، با کمترین اتهامی دستگیر کن، و هر حادثه‏ای که روی داد به اطلاع من برسان.

باید دانست که یزید بن معاویه، عمرو بن سعید بن عاص را جهت فرمانروایی همراه با لشگری عظیم از مدینه به مکه روانه ساخت و امور حج و سرپرستی کلیه حجاج را به وی واگذار کرد .

او که خود در اعمال حج با دیگران شرکت داشت یزید به وی توصیه کرده بود که حسین ع را مخفیانه دستگیر کند و چنانچه به این امر موفق نگردید با برپایی آشوب و جنگ به کشتن آن حضرت اقدام کند و چنانچه حسین ع آماده نبرد گردید با آن حضرت بجنگد.همین که روز هشتم ذی حجه فرا رسید عمرو بن سعید با سپاهی انبوه به مکه وارد شد.حسین بن علی که از این امر آگاه شد مصمم گردید که به طرف عراق حرکت کند.و این در حالی بود که آن حضرت برای اعمال حج احرام بسته بود، و پیش از آن نیز نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه به دست آن حضرت رسیده بود.از این رو بلافاصله اعمال طواف خانه و سعی بین صفا و مروه و عمل تقصیر را به جا آوردند.

سپس از لباس احرام خارج گردیده و به نیت عمره مفرده اعمال خود را انجام دادند.زیرا که اتمام عمل حج برای آن حضرت امکان پذیر نبود، و بیم آن می‏رفت که وی را دستگیر سازند.سرانجام امام حسین ع در روز سه‏شنبه و برخی گویند در روز چهارشنبه هشتم ذی حجه مکه را ترک کرد و دیگر حجاج در همان روز از مکه به طرف منی می‏رفتند.هر چند که مسلم بن عقیل در همان روز به شهادت رسیده بود، اما هنوز این خبر به اطلاع امام نرسیده بود. همین که امام حسین ع از مکه بیرون شد تا راه عراق را در پیش گیرد خطاب به یاران خود سخنانی به این شرح ایراد فرمود: سپاس خداوند را که هر آنچه اراده فرماید به انجام خواهد رسید و همه نیروها از آن اوست.درود خدا بر رسول الله ص رضای خدا همان رضای ما اهل بیت پیامبر است.در آزمایشهای خداوندی شکیبا باشید.امید است که توفیق صبر پیشگان نصیب ما گردد.

من پاره تن رسول الله ص هستم و پاره تن پیامبر هرگز از او جدا نخواهد ماند تا در بهشت مقدس به دیدار یکدیگر نایل آییم، و آن حضرت به وعده خویش وفا کند، و چشمانش به دیدار اهل بیت خویش روشن گردد.از میان شما آن کس که آماده جانبازی و فداکاری است و از ریختن خون خود در راه ما و دیدار با خدا خوشنود خواهد بود، با ما همراه شود.زیرا که من به خواست خدای تعالی فردا صبح حرکت خواهم کرد.همین که سخنان آن حضرت پایان یافت، ابو بکر عمر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام مخزومی نزد امام ع آمد و آن حضرت را از حرکت به سوی عراق منع کرد.پس امام در حالی که از همدردی با او خوشنود گردیده بود در پاسخ او گفت : خداوند تو را پاداش خیر دهد.

من در این مورد سعی خواهم کرد.اما آنچه را که اراده خداوندی است انجام خواهد شد.آنگاه عبد الله بن عباس نیز به حضور امام آمد و او نیز حضرت را از خارج شدن از مکه به شدت منع کرد.امام حسین ع وی را نیز پاسخ داد و گفت: من از خداوند طلب خیر می‏کنم و درباره امور آینده اندیشه خواهم کرد.ابن عباس بار دیگر به آن حضرت مراجعه کرد و باز هم امام را از رفتن به سوی عراق منع کرد، و گفت چنانچه گریزی نیست جز این که از مکه خارج شوید، پس بهتر است که رهسپار یمن گردید.امام ع در پاسخ او گفت : ای پسر عمو به خدا سوگند که من تو را اندرزگویی مهربان می‏دانم.اما من در این مورد اندیشه بسیار کرده و تصمیم خود را گرفته و مسیر خود را انتخاب کرده‏ام.عبد الله بن عباس با شنیدن این سخنان حضرت را ترک کرد.در این اثنا ابن زبیر را ملاقات کرد در حالی که شعر زیر را می‏خواند:

یا لک من قبرة بمعمر

خلا لک الجو فبیضی و اصفری

و نقری ما شئت ان تنقری

هذا حسین خارج فابشری

سومین نفر که با امام ع ملاقات کرد عبد الله بن زبیر بود.هر چند که او ابتدا پیشنهاد رفتن به سوی عراق را به آن حضرت داد، اما دیری نپایید که گفته خود را تغییر داد و بیم آن داشت که مبادا مورد اتهام قرار گیرد.پس رو کرد به آن حضرت و گفت: چنانچه مایل باشید که در حجاز اقامت کنید ما هرگز با شما مخالفتی نخواهیم کرد.اما همین که از نزد امام برفت حسین ع فرمود: پسر زبیر بیش از هر کس دوست می‏داشت و در این آرزو بود که من از حجاز خارج شوم.سپس عبد الله بن عمر نزد امام ع آمده و به وی پیشنهاد کرد که با اهل ضلال و مردمان گمراه از در سازش درآید و حضرت را از جنگ و کشته شدن بر حذر داشت.اما امام ع در پاسخ او گفت: ای ابا عبد الرحمن، آیا نمی‏دانی که یکی از مواردی که دنیای پست و مردمان فرومایه آن را بخوبی نشان می‏دهد کشتن یحیی بن زکریا بود.ماجرا از این قرار بود که سر یحیی بن زکریا را برای یکی از ستمکاران بنی اسرائیل به عنوان هدیه فرستادند.آیا نمی‏دانی که در هر روز قوم بنی اسرائیل بین طلوع فجر و طلوع آفتاب هفتاد پیغمبر را کشته و بی آنکه احساس ناراحتی از خود نشان دهند به بازار می‏رفتند و به داد و ستد و تجارت خود مشغول می‏شدند، چنان که گویی هیچ اتفاقی رخ نداده و به هیچ جنایتی دست نزده‏اند .و هر چند که خداوند به زودی اعمال ناروای آنان را کیفر نکرد، اما پس از چندی آنان را خوار و ذلیل ساخت و در برابر خون پاک پیامبران به انتقام رساند.امام ع در حالی که ابن عمر را ابا عبد الرحمن خطاب می‏کرد به وی فرمود: از خدا بترس و در یاری با من کوتاهی مکن.

امام حسین ع به سخن خود ادامه داده و می‏گفت: به خدا سوگند اگر در سوراخ جانورانی درنده به سر برم این مردم گمراه مرا رها نخواهند ساخت و این دون صفتان تا مرا به قتل نرسانند دست از من برنخواهند داشت.به خدا سوگند رفتار این جماعت ناسپاس با من به همان گونه است که قوم یهود در روز شنبه مرتکب شدند.مرا نیز مورد ظلم و ستم قرار خواهند داد.آنها هرگز آرام نخواهند شد تا این قلب تپنده را از من بگیرند.

اما بدان که در چنین موقع خداوند، افرادی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که کمترین رحمی به دل ندارند و در خواری و ذلت این مردم تا آنجا می‏کوشند که تکه پارچه خون آلود نجس را هم بر آنها ترجیح می‏دهند.

محمد بن حنفیه نیز در شبی که امام ع عازم بود که در بامداد آن مکه را ترک کند به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد، ای برادر، شما خوب می‏دانید که چگونه اهل کوفه با پدر و برادر شما در رفتار خود ناجوانمردی کردند و مکر و حیله به کار بردند.من از آن بیم دارم که با شما نیز چنین کنند.پس چنانچه رأی شریفت قرار گیرد که در مکه بمانی که حرم خداست، عزیز و مکرم خواهی بود و کسی متعرض تو نخواهد شد.حضرت فرمود: ای برادر، من می‏ترسم که یزید بن معاویه خون مرا در مکه بریزد، و به این وسیله حرمت این خانه محترم ضایع گردد .محمد بن حنفیه گفت: چنانچه از این جهت بیمناکی پس به طرف یمن یا بلاد دیگری بروید که در آن نواحی برای شما احترام قائل هستند و کسی نمی‏تواند به شما آسیبی برساند.امام فرمود، در این مورد فکر خواهم کرد.صبح روز بعد امام همراه با کاروان خود کوچ کرد. محمد بن حنفیه از این امر اطلاع یافت.با شتاب آمد.حضرت حسین ع سوار بر شتر شده بود.زمام ناقه امام را گرفت و عرض کرد، مگر قرار نبود درباره درخواست من فکر کنید؟ چرا با عجله حرکت کردید؟ امام فرمود:

بعد از این که از تو جدا شدم، پیغمبر را در خواب دیدم.فرمود: ای حسین به سوی عراق بشتاب .خواست خداوند است که تو کشته گردی.محمد بن حنفیه گفت، انا لله و انا الیه راجعون.به امام گفت: پس چرا این بانوان را همراه خود می‏برید؟ فرمود: خدا خواسته است که آنها را اسیر ببیند، پس به ناچار ابن حنفیه با برادر خود خداحافظی کرد و برفت.

عبد الله بن عمر با شنیدن این خبر به قصد دیدار با امام به راه افتاد و در یکی از منزلگاهها به حضور آن حضرت رسید.پس رو کرد به امام و گفت، ای فرزند رسول خدا به قصد کجا حرکت کرده‏اید؟ فرمود، به طرف عراق می‏روم.گفت از شما تقاضا دارم از این سفر منصرف شوید و به حرم جد خود بازگردید.امام از این امر ابا فرمود.ابن عمر که امتناع آن حضرت را مشاهده کرد رو کرد به امام و گفت: ای ابا عبد الله، جایگاه بوسه رسول الله را به من نشان دهید.پس سه بار آن را بوسید، و در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، گفت، ای ابا عبد الله، من در حالی با شما خداحافظی می‏کنم که می‏بینم سرانجام به شهادت خواهید رسید، و بدین ترتیب از آن حضرت جدا شد.همین که امام ع مکه را ترک کرد و کاروان آن حضرت به راه افتاد، عده‏ای از فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص که از جانب یزید حکومت حجاز را داشت، تحت سرپرستی برادرش یحیی بن سعید مورد اعتراض قرار گرفت.امام که با عزمی راسخ راه خود را در پیش گرفته بود هرگز حاضر به بازگشت نشد و از این امر امتناع ورزید، و در نتیجه میان آنها درگیری شدیدی به وجود آمد و یاران امام به شدت به مقابله با آنان برخواستند.زد و خورد میان آنها همچنان ادامه یافت.اما امام حسین ع بدون اعتنا به مأموران حکومتی راه خود را ادامه می‏داد.سرانجام به عنوان اعتراض آن حضرت را مخاطب ساخته گفتند: ای حسین، آیا از خدا نمی‏ترسی؟ اجتماع مردم را رها کرده و میان این امت تفرقه ایجاد می‏کنی؟ پس امام فرمود: هر کس پاداش عمل خود را خواهد دید.همان طور که شما از اعمال من دوری می‏جویید، من هم هرگز از رفتار شما خوشنود نیستم و از کردار شما بیزاری می‏جویم.

از علی بن الحسین ع آمده است که گفت: موقعی که همراه با پدرم حسین بن علی از مکه خارج شدیم کمتر اتفاق می‏افتاد که وی در هر محل که منزل کرده و آنجا را ترک می‏کرد نام یحیی بن زکریا و کشتن او را بر زبان جاری نسازد.

عمرو بن سعید حاکم مدینه به امر امام حسین ع نامه‏ای برای یزید ارسال داشت.یزید با خواندن نامه به یک بیت شعر تمثل جست:

فان لا تزر ارض العدو و تأته

یزرک عدو اویلو منک کاشح

بدین ترتیب کاروان امام ع به راه خود ادامه داد تا آنگاه که به منزل تنعیم رسید.در آنجا کاروانی را مشاهده کردند.این کاروان که انواع زینت و زیورهای گران قیمت با خود داشت هدایایی بود که بحیر بن ریسان حاکم یمن برای یزید بن معاویه می‏فرستاد.پس امام ع از رفتن کاروان مانع شد و هدایا را از آنها بگرفت و به صاحبان شتر فرمود: هر یک از شما که مایل باشد همراه با ما به عراق برویم کرایه او را پرداخته و با او نیکی رفتار خواهیم کرد، و هر کس می‏خواهد در راه از ما جدا شود به هر اندازه که همراه ما باشد به همان اندازه کرایه او را می‏پردازیم.پس گروهی از آنان با آن حضرت به راه افتادند.و عده‏ای نیز از رفتن خودداری کردند، و هر کس که از آنها جدا شد امام ع حق او را اعطا کرد، و آن که با حضرت همراه می‏شد کرایه و لباس نیز از امام می‏گرفت.

در اینجا به این نکته بایستی اشاره کرد که چگونه بود که امام ع به این امر اقدام کرد؟ در پاسخ باید گفت: این هدایا از اموال مسلمین بود و پیشوا و مرجع امور مسلمین حسین بن علی ع بود که می‏بایست در اختیار وی قرار گیرد، و یزید هرگز شایسته خلافت نبود تا بتواند بر اموال مسلمین دست یابد.

امام ع همچنان به راه خود ادامه می‏داد تا به منزلگاه صفاح رسید.در این محل بود که فرزدق شاعر عرب با آن حضرت دیدار کرد.سبط ابن جوزی در کتاب تذکرة الخواص محل ملاقات او را با امام منزلگاه ببستان بنی عامر آورده است.فرزدق داستان ملاقات خود را با امام ع تعریف کرده می‏گوید: چنین افتاد که در سال شصت هجری به همراه مادرم جهت انجام مراسم حج به مکه می‏رفتم.پس همچنان که مهار شتر او را به دست داشتم، در حرم وارد شدم.در این اثنا حسین بن علی ع را دیدار کردم که با شمشیر و سلاح از مکه بیرون می‏رود.پرسیدم این کاروان از کیست؟ گفتند از حسین بن علی است.پس به نزد آن حضرت آمده پس از سلام عرض کردم.خداوند خواسته که آرزویت را برآورده سازد.پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا، چه چیز تو را به شتاب واداشت که از انجام حج دست بازداری؟

فرمود، اگر شتاب نمی‏کردم، گرفتار می‏شدم آنگاه فرمود، تو کیستی؟ .گفتم، مردی از عرب هستم.به خدا سوگند، از خصوصیات من بیش از این از من نپرسیدند.سپس از حال مردم از من جویا شدند، پاسخ گفتم: از مرد آگاهی پرسیدید، اکنون دلهای مردم با شماست، و شمشیر آنها بر زیان شماست.قضا و سرنوشت را خداوند تعیین می‏کند و آنچه را بخواهد انجام شدنی است .فرمود: راست گفتی، کارها به دست خداست، و او که پروردگار ماست، هر روزی در کاری است .پس چنانچه قضای الهی بر طبق دلخواه ما باشد، بدان خوشنودیم، پس خدای را بر نعمتهایش سپاس گوییم و او خود نیروی شکر گزاریش را عنایت کند و چنانچه قضای خداوندی بر وفق امید ما نبود آن کس که نیتش حق بوده و پرهیزگار باشد از مرز حقیقت دور نشده است.

من به امام گفتم: چنین است.خداوند شما را به آنچه دوست داری برساند، و از آنچه دوری می‏جویید مصون دارد.سپس درباره نذر و مناسک حج از آن حضرت سؤالاتی کردم.امام پاسخ گفت و مرا آگاه کرد.آنگاه اسب خود را به راه انداخت و فرمود: درود بر تو و از یکدیگر جدا شدیم.

عبد الله بن جعفر نیز پس از شنیدن خروج امام از مکه دو فرزند خود، عون و محمد را نزد آن حضرت فرستاد و نامه‏ای به وسیله آن دو برای امام ارسال داشت.نامه مزبور به این شرح بود: من شما را به خدا سوگند دهم که از این سفر بازگردی.از آن بیم دارم که در این راه جان خود را از دست بدهی.که در این صورت نور زمین خاموش خواهد شد.زیرا که تو چراغ فروزان راه یافتگان هستی.عبد الله پس از ارسال این نامه خود به نزد عمرو بن سعید امیر مدینه رفت و از او درخواست کرد امان نامه‏ای برای حسین ع بفرستد و به او اطمینان دهد که به نیکی و احسان با او رفتار کند.عمرو بن سعید این امر را پذیرفت و نامه‏ای نوشت و به وسیله برادر خود یحیی بن سعید فرستاد.پس یحیی و عبد الله بن جعفر به خدمت آن حضرت رسیدند و در بازگشت امام از این سفر کوشش بسیار کردند.اما امام ع به آن دو فرمود: من رسول خدا ص را در خواب دیدم، و مرا به آنچه را که به دنبال آن می‏روم دستور فرمود.آن دو گفتند، آن خواب چه بوده؟ فرمود آن را تا کنون برای کسی نگفته و بعد از این نیز نخواهم گفت تا پروردگار عز و جل را دیدار کنم.پس همین که عبد الله بن جعفر از بازگشت او ناامید شد به دو فرزند خویش، عون و محمد دستور داد، ملازم آن حضرت باشند و در رکاب او به جهاد بپردازند، و خود به مکه بازگشت.

کاروان امام حسین ع بی آنکه به امر دیگری بیندیشد به سرعت به سوی عراق پیش می‏رفت تا به سرزمین، عقیق، وارد شد، و در قسمت ذات عرق اقامت کرد.در این محل بود که فردی از طایفه بنی اسد که بشر بن غالب نام داشت و از عراق می‏آمد به خدمت امام رسید، درباره اوضاع مردم عراق از او جویا شد.وی در پاسخ امام گفت: دلهای مردم با شماست، اما شمشیرهای آنها همراه با بنی امیه است.حسین بن علی ع به همراهان خود فرمود: این برادر اسدی راست گفت .به راستی که هر کار با اراده خداوندی انجام خواهد شد، و حکم هر چیز به خواست و اراده اوست.

همین که امام ع به محل، حاجر، از بخشهای ذات الرمه رسید، نامه‏ای برای عده‏ای از اهالی کوفه مانند سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجیه، رفاعة بن شداد و چند نفر دیگر از آنها نوشت و این نامه را به وسیله قیس بن مسهر صیداوی به کوفه فرستاد و این در موقعی بود که از شهادت مسلم اطلاع نیافته بود.نامه امام به این شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم .نامه‏ای است از حسین بن علی به برادران مؤمن و مسلمان خود.درود بر شما.حمد و سپاس به درگاه خداوندی که جز او خدایی نیست.اما بعد، نامه مسلم بن عقیل به من رسید.از این نامه که حاکی از نیک اندیشی و اتحاد شما بر یاری و نصرت ما و گرفتن حق از دست رفته ما بود اطلاع یافتم.از خدای می‏خواهم که کار ما را نیک گرداند، و بهترین پاداش را به خاطر کردار نیکو به شما عطا فرماید.من در روز سه‏شنبه هشتم ذی حجه [روز ترویه‏] از مکه رهسپار دیار شما گردیدم.چون فرستاده من به نزد شما رسید در کار خود بشتابید، کوشش کنید و آماده باشید که من انشاء الله به زودی بر شما وارد می‏شوم.درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد .در اینجا به این نکته بایستی اشاره کرد که مسلم بن عقیل بیست و هفت روز پیش از آنکه کشته شود نامه‏ای به آن حضرت نوشته بود.قیس بن مسهر که نامه حضرت را می‏آورد رهسپار کوفه گردید.

همین که ابن زیاد از حرکت امام از مکه به سوی کوفه مطلع شد، حصین بن تمیم را که فرمانده لشگریان او بود، به مقابله با امام روانه ساخت.حصین با سپاه خود به راه افتاد تا به قادسیه رسید، و لشگریان را چنان منظم ساخت که فاصله میان خفان و قادسیه و قطقطانه تا جبل لعلع از افراد او خالی نباشد.با ورود قیس به قادسیه، حصین دستور داد وی را بازداشت و بازرسی کنند.اما قیس نامه را درآورد و آن را پاره کرد.حصین بن تمیم بی‏درنگ وی را به نزد ابن زیاد فرستاد.همین که ابن زیاد وی را مشاهده کرد، به او گفت، تو کیستی؟ وی پاسخ داد: من یکی از شیعیان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و فرزندش حسین بن علی هستم .وقتی علت پاره کردن نامه را از قیس جویا شد وی در پاسخ گفت: برای اینکه نخواستم بدانی که در این نامه چه نوشته شده است.باز از وی پرسید، نامه از چه کسی بود و برای چه کسی نوشته شده بود.گفت، نامه از حسین بن علی بود که برای جماعتی از اهالی کوفه فرستاده بود، و من نام آنها را نمی‏دانم.در اینجا ابن زیاد در غضب شد و گفت، به خدا سوگند تو را آزاد نخواهم کرد، مگر اینکه اسامی آنها را برای من بگویی، و یا به منبر روی و به حسین بن علی و پدر و برادرش ناسزا گویی، و گرنه تو را قطعه، قطعه خواهم کرد.

قیس گفت نام آن جماعت را به تو نخواهم گفت، اما حاضرم به منبر روم و به حسین و پدر و برادرش دشنام دهم. (منظور او این بود که مطالب نامه امام حسین ع را برای مردم بیان کند). پس قیس بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خدای را به جا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد، و برای علی بن ابی طالب ع و حسن و حسین ع بسیار طلب رحمت کرد و عبید الله بن زیاد و پدرش و همه سرکشان بنی امیه را مورد لعن و نفرین قرار داد.سپس گفت: ای مردم، این شخص حسین بن علی ع بهترین بندگان خدا، پسر فاطمه دخت رسول الله ص است و من فرستاده او به جانب شما هستم.او اکنون در منطقه حاجر اقامت دارد.پس او را بپذیرید و به سخن او پاسخ گویید.ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زیر اندازند، و چون او را بینداختند در هم شکسته شد و از دنیا برفت.همین که این خبر به آگاهی امام حسین ع رسید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و بی‏اختیار اشک از چشمانش جاری شد، و این آیه را تلاوت فرمود: (فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) (1)

سپس گفت: خداوند پاداش او را بهشت قرار دهد.بارالها برای ما و شیعیان ما مقام والایی تعیین فرما و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود قرار بده و پاداش بیکران خود را بر ما مقرر دار، که بر هر چیز بی‏نهایت توانایی.

حسین ع از منزل حاجر به راه افتاد تا به آبی از آبهای عرب رسید.در آنجا عبد الله بن مطیع عدوی را دید که در کنار آن آب فرود آمده بود.همین که حسین ع را دید به نزد آن حضرت رفت و گفت، ای پسر رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت.چه چیز تو را به این سرزمین کشانده است؟ حسین ع فرمود: همانطور که می‏دانی معاویه از این جهان رخت بربست.پس از مرگ او مردم عراق به من نوشتند و مرا به سوی خویش خواندند.عبد الله بن مطیع گفت: ای فرزند رسول الله، خدای را در نظر دار تا مبادا حرمت اسلام در معرض تلف قرار گیرد.تو را به خدا سوگند دهم که حرمت قریش و عرب از بین نرود.به خدا سوگند اگر آنچه را که در دست بنی امیه است (از خلافت) بخواهی، تو را خواهند کشت، و چنانچه تو را به قتل رسانند پس از تو از هیچ کس بیم و هراسی نخواهند داشت.به خدا سوگند امروزه حرمت اسلام و قریش و عرب به حرمت تو بستگی دارد.پس این کار را مکن و به کوفه مرو و خود را در برابر جنگ بنی امیه قرار مده.

در این گیر و دار به دستور عبید الله همه راهها را بسته بودند.بخصوص فاصله میان واقصه (که نام محلی است در راه مکه) تا شام و تا راه بصره همه را بستند تا کسی را یارای ورود یا خروج نباشد.از این رو امام ع بی آنکه از این جریان اطلاعی داشته باشد به راه خویش می‏رفت، تا آنگاه که با عده‏ای از عربها برخورد و از آنان سؤالاتی کرد.آنان گفتند: نه به خدا، سوگند ما خبری نداریم.ما همین قدر می‏دانیم که همه راهها را بسته‏اند و رفت و آمد برای ما امکان پذیر نیست.پس حضرت راه خود را در پیش گرفت و برفت.در آن سال زهیر بن قین بجلی که از طرفداران عثمان بود به حج رفته و در بازگشت از این سفر با کاروان امام حسین ع دیدار کرده بود.گروهی از افراد قبیله فزاره و بجیله گویند: آنگاه که ما از مکه بیرون آمدیم با زهیر بن قین بجلی همراه، و با کاروان حسین ع نیز هم سفر بودیم و چیزی نزد ما ناگوارتر از این نبود که در محلی با او هم منزل شویم.امام همچنان به راه خود ادامه داد و سرانجام در جایی فرود آمد که ما نیز ناگزیر در همان جا اقامت کردیم .پس حسین ع در یک سو فرود آمد و ما نیز در سویی دیگر نشستیم.در این میان که به خوردن غذا مشغول بودیم، ناگاه مردی از جانب حسین ع نزد ما آمد و سلام کرد.

سپس بر ما وارد شد و رو کرد به زهیر بن قین و گفت: ابا عبد الله الحسین مرا به سوی تو فرستاده و از تو دعوت کرده است که به نزد او بروی.پس هر که با ما نشسته بود، آنچه در دست داشت انداخت و خموش نشستیم و چنان بی حرکت بودیم که گویی پرنده‏ای بر سر ماست، زیرا رفتن زهیر به خدمت امام برای ما بسیار ناگوار بود.ابو محنف می‏گوید: دلهم دختر عمرو، که همسر زهیر بود تعریف کرده گوید: من به زهیر گفتم، آیا فرزند رسول خدا به سوی تو می‏فرستد و تو از رفتن امتناع می‏ورزی؟ سبحان الله، بهتر نیست که به خدمتش بروی و سخنش را بشنوی و سپس بازگردی؟ زهیر بن قین بی آنکه از این امر خوشنود باشد به نزد آن حضرت رفت.دیری نپایید که با شادی و چهره‏ای درخشان بازگشت و دستور داد خیمه او را بکنند و بار سفر او را نزدیک امام حسین ع ببرند.آنگاه به همسر خود گفت: از این پس تو را طلاق می‏دهم آزادی.می‏توانی نزد کسان خود بروی زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوی.من تصمیم دارم که نزد امام حسین ع بروم و با دشمنانش به نبرد پردازم و جان خود را در راه او فدا کنم.سپس زهیر، مهر همسر خویش را پرداخت، و او را به یکی از عمو زاده‏های خود واگذاشت تا وی را به خانواده‏اش برساند.همسر زهیر برخاست و با چشمانی گریان با زهیر خداحافظی کرد و گفت: ای زهیر خداوند تو را پاداش خیر دهد.از تو می‏خواهم که در روز قیامت نزد جد حسین بن علی ع مرا یاد کنی، سپس زهیر رو کرد به همراهان خود و گفت: هر کس از شما می‏خواهد پیروی من کند.در غیر این صورت این آخرین دیدار ما خواهد بود.من برای شما حدیثی بیان کنم، بدین ترتیب که ما در سرزمین، بلنجر، که یکی از بلاد خزر است، جنگ کردیم.خداوند پیروزی بهره ما کرد و غنایم بسیار نصیب ما گردید.از این رو شاد و خرسند بودیم.سلمان فارسی به ما گفت: هنگامی که آقای جوانان آل محمد را درک کردید و در رکاب او به جنگ پرداختید، می‏بایست از امروز که این همه غنایم به دست آوردید به مراتب شادتر باشید.اینک من با شما خداحافظی می‏کنم .از آن پس زهیر همچنان در رکاب امام حسین ع به نبرد پرداخت تا همراه آن حضرت به شهادت رسید.

امام ع به راه خود ادامه داد تا آنگاه که کاروان آن حضرت به، خزیمیه، رسید.در آنجا یک شبانه روز اقامت کرد.سپس از آنجا نیز حرکت کرد، تا به سرمنزل ثعلبیه، وارد شد.

آن شب را در همان جا فرود آمد.همین که بامداد شد، مردی از اهالی کوفه که وی را ابا هره ازدی می‏گفتند به نزد آن حضرت آمده، سلام کرد و گفت: ای فرزند رسول الله چه شد که از حرم خدا و حرم جد خود محمد ص خارج شدید؟ حسین بن علی ع به وی گفت: وای بر تو ای ابا هره، بنی امیه مالم را گرفتند و هتک حرمتم کردند.صبر کردم، و چون خواستند خونم بریزند از آنها گریختم.به خدا سوگند این گروه ظالم و ستم پیشه مرا شهید خواهند کرد و خداوند لباس ذلت و خواری بر ایشان خواهد پوشانید و شمشیر انتقام بر آنان خواهد کشید، و بر ایشان کسی را مسلط خواهد کرد که از قوم سبأ که زنی بر آنان فرمانروایی داشت به مراتب ذلیل‏تر و خوارتر خواهند شد.و آنان نیز همانند قوم سبأ خواهند شد. عبد الله بن سلیم و مفدی بن مشمعل که هر دو از طایفه بنی اسد بودند می‏گویند: چون ما مراسم حج را به جای آوردیم در این اندیشه بودیم که هر چه زودتر خود را به کاروان حسین ع برسانیم و بنگریم که سرانجام کارش به کجا خواهد کشید.

از این رو با شترهای خود با سرعت به راه ادامه دادیم تا در منزل زرود به آن حضرت رسیدیم.در آنجا مردی را از اهالی کوفه مشاهده کردیم.وی همین که چشمش به حسین ع افتاد مسیر خود را تغییر داد.امام ع ایستاد و گویی می‏خواست وی را ببیند.چون مشاهده کرد که او راه خود را کج کرده رهایش ساخت و به راه افتاد.ما نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردیم.پس یکی از افراد ما گفت، نزد این مرد برویم تا از اوضاع کوفه جویا شویم، زیرا که او از اخبار کوفه بخوبی آگاه است.از این رو نزد وی رفتیم و پرسیدیم: از کدام قبیله هستی؟ او گفت: از قبیله بنی اسد.گفتیم ما نیز از بنی اسد هستیم.از وی پرسیدیم که در کوفه چه خبر بود؟ وی پاسخ داد، من کوفه را ترک نکرده بودم که مشاهده کردم.مسلم بن عقیل و هانی بن عروه کشته شدند، و آن دو را در بازار بر زمین می‏کشیدند.پس از آن ما برگشتیم تا به حسین ع رسیدیم و با او به راه افتادیم تا شامگاهی به منزل، ثعلبیه، فرود آمدیم.ما نیز به خدمت آن حضرت رسیده، گفتیم: رحمت خداوند بر شما باد.نزد ما خبری است چنانچه بخواهی آشکارا و یا پنهانی آن را برای تو بازگو کنیم.حضرت نگاهی به ما و به اصحاب خود کرد، سپس فرمود: من چیزی از ایشان پنهان نکرده‏ام.به وی گفتیم، آیا در روز گذشته به هنگام غروب آفتاب آن مرد سوار را ملاحظه کردید؟ فرمود، آری، و ادامه داده گفت: و من می‏خواستم اوضاع و احوال را از او جویا شوم.گفتیم، به خدا سوگند ما به خاطر شما اخباری را کسب کردیم و برای شما خواهیم گفت.او مردی بود از قبیله ما، خردمند، راستگو و دانا، او به ما خبر داد و گفت: هنوز از کوفه خارج نشده که خود دیده است که مسلم و هانی کشته شده‏اند، و پای آن دو را گرفته بودند و بدن‏هاشان را در بازار می‏کشیدند.حسین ع فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» رحمت خدا بر ایشان باد، و این سخن را چند بار بر زبان جاری ساخت.پس ما به او عرض کردیم، ما تو را به خدا و به جان خود و خاندانت سوگند می‏دهیم که از همین مکان بازگردی زیرا چنان که می‏بینیم در کوفه کسی به یاری شما نخواهد آمد و پیروانی نخواهید داشت، بلکه از آن بیم داریم، که بر زیان شما قیام کنند.آن حضرت نگاهی به پسران عقیل کرد و پرسید: شما چه می‏اندیشید؟ مسلم کشته شده است؟ آنان گفتند، به خدا ما بازنگردیم تا انتقام خون او را بگیریم یا همان طور که او به شهادت رسید ما نیز شربت شهادت نوشیم.

حسین ع رو کرد به ما و فرمود: پس از اینها هرگز خبری در زندگی نیست.ما از این سخن دانستیم که امام از تصمیم خود هرگز باز نخواهد گشت، و به سفر خود ادامه خواهد داد.پس، به او عرض کردیم، خداوند آنچه خیر است برای تو پیش آورد.فرمود، خداوند شما را رحمت کند.امام ع در اینجا به یاد مسلم بن عقیل گریست و به شدت اشک از دیدگانش سرازیر گشت.و در آنجا بماند.همین که سحرگاهان فرا رسید، به جوانان و غلامان خود فرمود، آب بسیار بردارید.آنان آب بسیاری کشیدند و همراه برداشتند.سپس از آنجا کوچ کردند، تا به منزلگاه زباله رسیدند.در آنجا به اطلاع آن حضرت رسید که عبد الله بن بقطر که برادر رضاعی امام بود به شهادت رسیده است.طبری در کتاب خود آورده است: که حسین بن علی، عبد الله بن بقطر را نزد مسلم بن عقیل فرستاده بود و این در موقعی بود که هنوز شهادت مسلم به اطلاع امام ع نرسیده بود.لشگریان حصین وی را دستگیر کردند و او را نزد ابن زیاد روانه ساختند.بعضی گویند حسین ع او را با مسلم فرستاده بود.همین که مسلم بی وفایی اهالی کوفه را مشاهده کرد، وی را نزد امام حسین ع فرستاد تا اوضاع دگرگون کوفه را به اطلاع امام برساند.در همین موقع بود که حصین وی را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد.ابن زیاد به وی گفت، بر بالای قصر برود و دروغگوی پسر دروغگو را به باد ناسزا گیرد، و به وی گفت، پس از آن نظر خود را درباره تو خواهم گفت.بدین ترتیب، عبد الله بن بقطر بر فراز منبر رفت، و مژده ورود امام حسین ع را به کوفه برای مردم بازگو کرد و ابن زیاد و پدرش را مورد لعن و نفرین قرار داد.ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر بر زمین انداختند.استخوانهایش شکسته شد، و تنها رمقی از حیات در او باقی بود.پس عبد الملک بن عمیر لخمی که قاضی کوفه بود نزد وی آمد و سرش را از تن جدا کرد.برخی وی را به باد اعتراض گرفتند.اما او گفت: من خواستم با این عمل زودتر آسوده گردد.

همین که این خبر به اطلاع حسین ع رسید، نامه‏ای بیرون آورد و برای مردم بخواند.به این شرح: (به نام خدای رحمان رحیم، اما بعد، خبر دهشت انگیزی به من رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبد الله بن بقطر است.شیعیان ما دست از یاری ما کشیده‏اند .هر کس از شما دوست دارد می‏تواند بازگردد.هرگز بر او عهدی نیست و مورد سرزنش نخواهد بود.مردم یکباره از کنار او پراکنده شدند و از چپ و راست راه خود را در پیش گرفتند و برفتند.تا آنجا که همان عده از یارانش که از مدینه در رکاب او بودند و عده کمی که در میان راه به آن حضرت پیوسته بودند، بر جای ماندند.

و این هشدار امام ع بدان جهت بود که حضرت می‏دانست این عده بسیار که دنبالش آمده‏اند پیروی آنان از امام بدین خاطر بوده که گمان کرده‏اند او به شهری درخواهد آمد که مردم آن شهر مطیع فرمان او خواهند شد، و حضرت این امر را ناگوار می‏دانست و خود می‏خواست اینان بدانند به راهی که می‏روند سرانجام آن چیست، و ندانسته به کاری اقدام نکنند.و نیز آن حضرت به این واقف بود که تنها کسانی که حاضرند جان خود را در رکاب او نثار کنند در اطراف او باقی خواهند ماند، و دیگران وی را رها خواهند کرد.به گفته بعضی از مورخین امام ع در منزلگاه زباله بود که به وی اطلاع دادند که مسلم و هانی کشته شده‏اند.در همین محل بود که فرزدق پس از بازگشت از سفر حج با آن حضرت ملاقات کرده پس از سلام رو کرد به امام و گفت: ای فرزند رسول الله، چگونه است که به اهالی کوفه اعتماد کرده‏ای، در صورتی که همین مردم کوفه بودند که مسلم و یار فداکار او را به قتل رساندند؟ در اینجا امام ع با اندوه فراوان اشک از دیدگانش جاری گردید.سپس گفت: درود و رحمت خدا بر مسلم باد.او در پناه رحمت و خوشنودی خدا قرار گرفت و به سوی الطاف الهی شتافت.آنچه را که لازم بود او انجام داد.اینک ما نیز بایستی وظایف خود را انجام دهیم.سپس امام ع به سرودن اشعاری به این شرح پرداخت:

لئن تکن الدنیا تعد نفیسة

فان ثواب الله اعلی و انبل

و ان تکن الابدان للموت انشئت

فقتل امری‏ء بالسیف فی الله افضل

و ان تکن الارزاق قسما مقدرا

فقلة حرص المرء فی السعی اجمل

و ان تکن الاموال للترک جمعها

فما بال متروک به المرء یبخل

همین که وقت سحر شد امام ع به همراهان خود دستور داد آب بسیار بردارند، و به این ترتیب کاروان حضرت به راه خود ادامه داد تا از منزلگاه زباله گذشت و به دره عقبه رسید و در آنجا فرود آمد.در این اثنا مرد پیری از بنی عکرمه که عموی لوذان بود با امام دیدار کرد .وی از آن حضرت پرسید به کجا می‏روی؟ فرمود، کوفه می‏روم.مرد پیر گفت، تو را سوگند به خدا می‏دهم که بازگردی.به خدا سوگند رفتن به کوفه به این معنی است که به سوی سرنیزه و شمشیرهای برنده گام برداشته‏ای و این مردمی که تو را دعوت کرده‏اند، چنانچه آماده بودند که با دشمن تو مبارزه و جنگ کنند.آنگاه بر ایشان وارد می‏شدی نیکو بود.اما با این وضع که شما بیان می‏کنی من هرگز رفتن شما را صلاح نمی‏بینم.حضرت فرمود: ای بنده خدا، چیزی بر من پوشیده نیست، اما آنچه را که اراده خداوندی است، انجام خواهد شد، و به سخن خود ادامه داده گفت: به خدای تعالی سوگند دست از من برندارند تا خون من بریزند، و چون چنین کردند، خداوند کسی را بر آنان مسلط سازد که آنان را زبون و خوار گرداند تا بدانجا که در میان ملتها از همه خوارتر شوند.

کاروان حسین بن علی به راه خود ادامه داد.تا به منزل شراف رسید.شبی را هم در منزل شراف بسر بردند.چون سحرگاه شد، همچنان به جوانان دستور داد هر چه می‏توانند آب همراه خود بردارند.بیش از آنچه که مورد احتیاج کاروان است! !

پی‏نوشت:

1ـ برخی از آنان کسانی هستند که به پیمان خود وفا کردند و برخی دیگر در انتظار وفای به عهد خود می‏باشند و هرگز تبدیلی را در پیمان خود روا نمی‏دارند، سوره احزاب آیه 23

 

    منابع مقاله:سیره معصومان، ج 4، امین، سید محسن؛
سایت: حوزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۶
حمید