کافی نت حمید

... امروز همان فردایی است که در انتظارش بودیم

کافی نت حمید

... امروز همان فردایی است که در انتظارش بودیم

کافی نت حمید

از لحظات لذت ببریم. لحظه لحظه ها، دقایق و ساعت زندگی مان را می سازند
زندگی را زیبا نقاشی کنیم
راه های ارتباطی با ما
Telegram: @CnHamid
Instagram: mddrngiprnd
Www.CnHamid.ir

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید


ابن زیاد دستور داد پس از کشتن مسلم و هانی بدن آن دو را در محله کناسه به دار آویختند و فرمان داد که سر آنها را به نزد یزید بردند و بدین ترتیب ماجرای کشته شدن آنها را به اطلاع یزید رسانید.پس یزید بی‏درنگ پاسخ او را ارسال داشت و قهر و غلبه او را ستایش کرد.و در ضمن نامه‏ای برای ابن زیاد نوشت: شنیده‏ام حسین متوجه کوفه گردیده است.همه راهها را زیر نظر بگیر و جاسوسانی را بگمار و هر کس را که به وی بدگمان شده، با کمترین اتهامی دستگیر کن، و هر حادثه‏ای که روی داد به اطلاع من برسان.

باید دانست که یزید بن معاویه، عمرو بن سعید بن عاص را جهت فرمانروایی همراه با لشگری عظیم از مدینه به مکه روانه ساخت و امور حج و سرپرستی کلیه حجاج را به وی واگذار کرد .

او که خود در اعمال حج با دیگران شرکت داشت یزید به وی توصیه کرده بود که حسین ع را مخفیانه دستگیر کند و چنانچه به این امر موفق نگردید با برپایی آشوب و جنگ به کشتن آن حضرت اقدام کند و چنانچه حسین ع آماده نبرد گردید با آن حضرت بجنگد.همین که روز هشتم ذی حجه فرا رسید عمرو بن سعید با سپاهی انبوه به مکه وارد شد.حسین بن علی که از این امر آگاه شد مصمم گردید که به طرف عراق حرکت کند.و این در حالی بود که آن حضرت برای اعمال حج احرام بسته بود، و پیش از آن نیز نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه به دست آن حضرت رسیده بود.از این رو بلافاصله اعمال طواف خانه و سعی بین صفا و مروه و عمل تقصیر را به جا آوردند.

سپس از لباس احرام خارج گردیده و به نیت عمره مفرده اعمال خود را انجام دادند.زیرا که اتمام عمل حج برای آن حضرت امکان پذیر نبود، و بیم آن می‏رفت که وی را دستگیر سازند.سرانجام امام حسین ع در روز سه‏شنبه و برخی گویند در روز چهارشنبه هشتم ذی حجه مکه را ترک کرد و دیگر حجاج در همان روز از مکه به طرف منی می‏رفتند.هر چند که مسلم بن عقیل در همان روز به شهادت رسیده بود، اما هنوز این خبر به اطلاع امام نرسیده بود. همین که امام حسین ع از مکه بیرون شد تا راه عراق را در پیش گیرد خطاب به یاران خود سخنانی به این شرح ایراد فرمود: سپاس خداوند را که هر آنچه اراده فرماید به انجام خواهد رسید و همه نیروها از آن اوست.درود خدا بر رسول الله ص رضای خدا همان رضای ما اهل بیت پیامبر است.در آزمایشهای خداوندی شکیبا باشید.امید است که توفیق صبر پیشگان نصیب ما گردد.

من پاره تن رسول الله ص هستم و پاره تن پیامبر هرگز از او جدا نخواهد ماند تا در بهشت مقدس به دیدار یکدیگر نایل آییم، و آن حضرت به وعده خویش وفا کند، و چشمانش به دیدار اهل بیت خویش روشن گردد.از میان شما آن کس که آماده جانبازی و فداکاری است و از ریختن خون خود در راه ما و دیدار با خدا خوشنود خواهد بود، با ما همراه شود.زیرا که من به خواست خدای تعالی فردا صبح حرکت خواهم کرد.همین که سخنان آن حضرت پایان یافت، ابو بکر عمر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام مخزومی نزد امام ع آمد و آن حضرت را از حرکت به سوی عراق منع کرد.پس امام در حالی که از همدردی با او خوشنود گردیده بود در پاسخ او گفت : خداوند تو را پاداش خیر دهد.

من در این مورد سعی خواهم کرد.اما آنچه را که اراده خداوندی است انجام خواهد شد.آنگاه عبد الله بن عباس نیز به حضور امام آمد و او نیز حضرت را از خارج شدن از مکه به شدت منع کرد.امام حسین ع وی را نیز پاسخ داد و گفت: من از خداوند طلب خیر می‏کنم و درباره امور آینده اندیشه خواهم کرد.ابن عباس بار دیگر به آن حضرت مراجعه کرد و باز هم امام را از رفتن به سوی عراق منع کرد، و گفت چنانچه گریزی نیست جز این که از مکه خارج شوید، پس بهتر است که رهسپار یمن گردید.امام ع در پاسخ او گفت : ای پسر عمو به خدا سوگند که من تو را اندرزگویی مهربان می‏دانم.اما من در این مورد اندیشه بسیار کرده و تصمیم خود را گرفته و مسیر خود را انتخاب کرده‏ام.عبد الله بن عباس با شنیدن این سخنان حضرت را ترک کرد.در این اثنا ابن زبیر را ملاقات کرد در حالی که شعر زیر را می‏خواند:

یا لک من قبرة بمعمر

خلا لک الجو فبیضی و اصفری

و نقری ما شئت ان تنقری

هذا حسین خارج فابشری

سومین نفر که با امام ع ملاقات کرد عبد الله بن زبیر بود.هر چند که او ابتدا پیشنهاد رفتن به سوی عراق را به آن حضرت داد، اما دیری نپایید که گفته خود را تغییر داد و بیم آن داشت که مبادا مورد اتهام قرار گیرد.پس رو کرد به آن حضرت و گفت: چنانچه مایل باشید که در حجاز اقامت کنید ما هرگز با شما مخالفتی نخواهیم کرد.اما همین که از نزد امام برفت حسین ع فرمود: پسر زبیر بیش از هر کس دوست می‏داشت و در این آرزو بود که من از حجاز خارج شوم.سپس عبد الله بن عمر نزد امام ع آمده و به وی پیشنهاد کرد که با اهل ضلال و مردمان گمراه از در سازش درآید و حضرت را از جنگ و کشته شدن بر حذر داشت.اما امام ع در پاسخ او گفت: ای ابا عبد الرحمن، آیا نمی‏دانی که یکی از مواردی که دنیای پست و مردمان فرومایه آن را بخوبی نشان می‏دهد کشتن یحیی بن زکریا بود.ماجرا از این قرار بود که سر یحیی بن زکریا را برای یکی از ستمکاران بنی اسرائیل به عنوان هدیه فرستادند.آیا نمی‏دانی که در هر روز قوم بنی اسرائیل بین طلوع فجر و طلوع آفتاب هفتاد پیغمبر را کشته و بی آنکه احساس ناراحتی از خود نشان دهند به بازار می‏رفتند و به داد و ستد و تجارت خود مشغول می‏شدند، چنان که گویی هیچ اتفاقی رخ نداده و به هیچ جنایتی دست نزده‏اند .و هر چند که خداوند به زودی اعمال ناروای آنان را کیفر نکرد، اما پس از چندی آنان را خوار و ذلیل ساخت و در برابر خون پاک پیامبران به انتقام رساند.امام ع در حالی که ابن عمر را ابا عبد الرحمن خطاب می‏کرد به وی فرمود: از خدا بترس و در یاری با من کوتاهی مکن.

امام حسین ع به سخن خود ادامه داده و می‏گفت: به خدا سوگند اگر در سوراخ جانورانی درنده به سر برم این مردم گمراه مرا رها نخواهند ساخت و این دون صفتان تا مرا به قتل نرسانند دست از من برنخواهند داشت.به خدا سوگند رفتار این جماعت ناسپاس با من به همان گونه است که قوم یهود در روز شنبه مرتکب شدند.مرا نیز مورد ظلم و ستم قرار خواهند داد.آنها هرگز آرام نخواهند شد تا این قلب تپنده را از من بگیرند.

اما بدان که در چنین موقع خداوند، افرادی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که کمترین رحمی به دل ندارند و در خواری و ذلت این مردم تا آنجا می‏کوشند که تکه پارچه خون آلود نجس را هم بر آنها ترجیح می‏دهند.

محمد بن حنفیه نیز در شبی که امام ع عازم بود که در بامداد آن مکه را ترک کند به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد، ای برادر، شما خوب می‏دانید که چگونه اهل کوفه با پدر و برادر شما در رفتار خود ناجوانمردی کردند و مکر و حیله به کار بردند.من از آن بیم دارم که با شما نیز چنین کنند.پس چنانچه رأی شریفت قرار گیرد که در مکه بمانی که حرم خداست، عزیز و مکرم خواهی بود و کسی متعرض تو نخواهد شد.حضرت فرمود: ای برادر، من می‏ترسم که یزید بن معاویه خون مرا در مکه بریزد، و به این وسیله حرمت این خانه محترم ضایع گردد .محمد بن حنفیه گفت: چنانچه از این جهت بیمناکی پس به طرف یمن یا بلاد دیگری بروید که در آن نواحی برای شما احترام قائل هستند و کسی نمی‏تواند به شما آسیبی برساند.امام فرمود، در این مورد فکر خواهم کرد.صبح روز بعد امام همراه با کاروان خود کوچ کرد. محمد بن حنفیه از این امر اطلاع یافت.با شتاب آمد.حضرت حسین ع سوار بر شتر شده بود.زمام ناقه امام را گرفت و عرض کرد، مگر قرار نبود درباره درخواست من فکر کنید؟ چرا با عجله حرکت کردید؟ امام فرمود:

بعد از این که از تو جدا شدم، پیغمبر را در خواب دیدم.فرمود: ای حسین به سوی عراق بشتاب .خواست خداوند است که تو کشته گردی.محمد بن حنفیه گفت، انا لله و انا الیه راجعون.به امام گفت: پس چرا این بانوان را همراه خود می‏برید؟ فرمود: خدا خواسته است که آنها را اسیر ببیند، پس به ناچار ابن حنفیه با برادر خود خداحافظی کرد و برفت.

عبد الله بن عمر با شنیدن این خبر به قصد دیدار با امام به راه افتاد و در یکی از منزلگاهها به حضور آن حضرت رسید.پس رو کرد به امام و گفت، ای فرزند رسول خدا به قصد کجا حرکت کرده‏اید؟ فرمود، به طرف عراق می‏روم.گفت از شما تقاضا دارم از این سفر منصرف شوید و به حرم جد خود بازگردید.امام از این امر ابا فرمود.ابن عمر که امتناع آن حضرت را مشاهده کرد رو کرد به امام و گفت: ای ابا عبد الله، جایگاه بوسه رسول الله را به من نشان دهید.پس سه بار آن را بوسید، و در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، گفت، ای ابا عبد الله، من در حالی با شما خداحافظی می‏کنم که می‏بینم سرانجام به شهادت خواهید رسید، و بدین ترتیب از آن حضرت جدا شد.همین که امام ع مکه را ترک کرد و کاروان آن حضرت به راه افتاد، عده‏ای از فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص که از جانب یزید حکومت حجاز را داشت، تحت سرپرستی برادرش یحیی بن سعید مورد اعتراض قرار گرفت.امام که با عزمی راسخ راه خود را در پیش گرفته بود هرگز حاضر به بازگشت نشد و از این امر امتناع ورزید، و در نتیجه میان آنها درگیری شدیدی به وجود آمد و یاران امام به شدت به مقابله با آنان برخواستند.زد و خورد میان آنها همچنان ادامه یافت.اما امام حسین ع بدون اعتنا به مأموران حکومتی راه خود را ادامه می‏داد.سرانجام به عنوان اعتراض آن حضرت را مخاطب ساخته گفتند: ای حسین، آیا از خدا نمی‏ترسی؟ اجتماع مردم را رها کرده و میان این امت تفرقه ایجاد می‏کنی؟ پس امام فرمود: هر کس پاداش عمل خود را خواهد دید.همان طور که شما از اعمال من دوری می‏جویید، من هم هرگز از رفتار شما خوشنود نیستم و از کردار شما بیزاری می‏جویم.

از علی بن الحسین ع آمده است که گفت: موقعی که همراه با پدرم حسین بن علی از مکه خارج شدیم کمتر اتفاق می‏افتاد که وی در هر محل که منزل کرده و آنجا را ترک می‏کرد نام یحیی بن زکریا و کشتن او را بر زبان جاری نسازد.

عمرو بن سعید حاکم مدینه به امر امام حسین ع نامه‏ای برای یزید ارسال داشت.یزید با خواندن نامه به یک بیت شعر تمثل جست:

فان لا تزر ارض العدو و تأته

یزرک عدو اویلو منک کاشح

بدین ترتیب کاروان امام ع به راه خود ادامه داد تا آنگاه که به منزل تنعیم رسید.در آنجا کاروانی را مشاهده کردند.این کاروان که انواع زینت و زیورهای گران قیمت با خود داشت هدایایی بود که بحیر بن ریسان حاکم یمن برای یزید بن معاویه می‏فرستاد.پس امام ع از رفتن کاروان مانع شد و هدایا را از آنها بگرفت و به صاحبان شتر فرمود: هر یک از شما که مایل باشد همراه با ما به عراق برویم کرایه او را پرداخته و با او نیکی رفتار خواهیم کرد، و هر کس می‏خواهد در راه از ما جدا شود به هر اندازه که همراه ما باشد به همان اندازه کرایه او را می‏پردازیم.پس گروهی از آنان با آن حضرت به راه افتادند.و عده‏ای نیز از رفتن خودداری کردند، و هر کس که از آنها جدا شد امام ع حق او را اعطا کرد، و آن که با حضرت همراه می‏شد کرایه و لباس نیز از امام می‏گرفت.

در اینجا به این نکته بایستی اشاره کرد که چگونه بود که امام ع به این امر اقدام کرد؟ در پاسخ باید گفت: این هدایا از اموال مسلمین بود و پیشوا و مرجع امور مسلمین حسین بن علی ع بود که می‏بایست در اختیار وی قرار گیرد، و یزید هرگز شایسته خلافت نبود تا بتواند بر اموال مسلمین دست یابد.

امام ع همچنان به راه خود ادامه می‏داد تا به منزلگاه صفاح رسید.در این محل بود که فرزدق شاعر عرب با آن حضرت دیدار کرد.سبط ابن جوزی در کتاب تذکرة الخواص محل ملاقات او را با امام منزلگاه ببستان بنی عامر آورده است.فرزدق داستان ملاقات خود را با امام ع تعریف کرده می‏گوید: چنین افتاد که در سال شصت هجری به همراه مادرم جهت انجام مراسم حج به مکه می‏رفتم.پس همچنان که مهار شتر او را به دست داشتم، در حرم وارد شدم.در این اثنا حسین بن علی ع را دیدار کردم که با شمشیر و سلاح از مکه بیرون می‏رود.پرسیدم این کاروان از کیست؟ گفتند از حسین بن علی است.پس به نزد آن حضرت آمده پس از سلام عرض کردم.خداوند خواسته که آرزویت را برآورده سازد.پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا، چه چیز تو را به شتاب واداشت که از انجام حج دست بازداری؟

فرمود، اگر شتاب نمی‏کردم، گرفتار می‏شدم آنگاه فرمود، تو کیستی؟ .گفتم، مردی از عرب هستم.به خدا سوگند، از خصوصیات من بیش از این از من نپرسیدند.سپس از حال مردم از من جویا شدند، پاسخ گفتم: از مرد آگاهی پرسیدید، اکنون دلهای مردم با شماست، و شمشیر آنها بر زیان شماست.قضا و سرنوشت را خداوند تعیین می‏کند و آنچه را بخواهد انجام شدنی است .فرمود: راست گفتی، کارها به دست خداست، و او که پروردگار ماست، هر روزی در کاری است .پس چنانچه قضای الهی بر طبق دلخواه ما باشد، بدان خوشنودیم، پس خدای را بر نعمتهایش سپاس گوییم و او خود نیروی شکر گزاریش را عنایت کند و چنانچه قضای خداوندی بر وفق امید ما نبود آن کس که نیتش حق بوده و پرهیزگار باشد از مرز حقیقت دور نشده است.

من به امام گفتم: چنین است.خداوند شما را به آنچه دوست داری برساند، و از آنچه دوری می‏جویید مصون دارد.سپس درباره نذر و مناسک حج از آن حضرت سؤالاتی کردم.امام پاسخ گفت و مرا آگاه کرد.آنگاه اسب خود را به راه انداخت و فرمود: درود بر تو و از یکدیگر جدا شدیم.

عبد الله بن جعفر نیز پس از شنیدن خروج امام از مکه دو فرزند خود، عون و محمد را نزد آن حضرت فرستاد و نامه‏ای به وسیله آن دو برای امام ارسال داشت.نامه مزبور به این شرح بود: من شما را به خدا سوگند دهم که از این سفر بازگردی.از آن بیم دارم که در این راه جان خود را از دست بدهی.که در این صورت نور زمین خاموش خواهد شد.زیرا که تو چراغ فروزان راه یافتگان هستی.عبد الله پس از ارسال این نامه خود به نزد عمرو بن سعید امیر مدینه رفت و از او درخواست کرد امان نامه‏ای برای حسین ع بفرستد و به او اطمینان دهد که به نیکی و احسان با او رفتار کند.عمرو بن سعید این امر را پذیرفت و نامه‏ای نوشت و به وسیله برادر خود یحیی بن سعید فرستاد.پس یحیی و عبد الله بن جعفر به خدمت آن حضرت رسیدند و در بازگشت امام از این سفر کوشش بسیار کردند.اما امام ع به آن دو فرمود: من رسول خدا ص را در خواب دیدم، و مرا به آنچه را که به دنبال آن می‏روم دستور فرمود.آن دو گفتند، آن خواب چه بوده؟ فرمود آن را تا کنون برای کسی نگفته و بعد از این نیز نخواهم گفت تا پروردگار عز و جل را دیدار کنم.پس همین که عبد الله بن جعفر از بازگشت او ناامید شد به دو فرزند خویش، عون و محمد دستور داد، ملازم آن حضرت باشند و در رکاب او به جهاد بپردازند، و خود به مکه بازگشت.

کاروان امام حسین ع بی آنکه به امر دیگری بیندیشد به سرعت به سوی عراق پیش می‏رفت تا به سرزمین، عقیق، وارد شد، و در قسمت ذات عرق اقامت کرد.در این محل بود که فردی از طایفه بنی اسد که بشر بن غالب نام داشت و از عراق می‏آمد به خدمت امام رسید، درباره اوضاع مردم عراق از او جویا شد.وی در پاسخ امام گفت: دلهای مردم با شماست، اما شمشیرهای آنها همراه با بنی امیه است.حسین بن علی ع به همراهان خود فرمود: این برادر اسدی راست گفت .به راستی که هر کار با اراده خداوندی انجام خواهد شد، و حکم هر چیز به خواست و اراده اوست.

همین که امام ع به محل، حاجر، از بخشهای ذات الرمه رسید، نامه‏ای برای عده‏ای از اهالی کوفه مانند سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجیه، رفاعة بن شداد و چند نفر دیگر از آنها نوشت و این نامه را به وسیله قیس بن مسهر صیداوی به کوفه فرستاد و این در موقعی بود که از شهادت مسلم اطلاع نیافته بود.نامه امام به این شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم .نامه‏ای است از حسین بن علی به برادران مؤمن و مسلمان خود.درود بر شما.حمد و سپاس به درگاه خداوندی که جز او خدایی نیست.اما بعد، نامه مسلم بن عقیل به من رسید.از این نامه که حاکی از نیک اندیشی و اتحاد شما بر یاری و نصرت ما و گرفتن حق از دست رفته ما بود اطلاع یافتم.از خدای می‏خواهم که کار ما را نیک گرداند، و بهترین پاداش را به خاطر کردار نیکو به شما عطا فرماید.من در روز سه‏شنبه هشتم ذی حجه [روز ترویه‏] از مکه رهسپار دیار شما گردیدم.چون فرستاده من به نزد شما رسید در کار خود بشتابید، کوشش کنید و آماده باشید که من انشاء الله به زودی بر شما وارد می‏شوم.درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد .در اینجا به این نکته بایستی اشاره کرد که مسلم بن عقیل بیست و هفت روز پیش از آنکه کشته شود نامه‏ای به آن حضرت نوشته بود.قیس بن مسهر که نامه حضرت را می‏آورد رهسپار کوفه گردید.

همین که ابن زیاد از حرکت امام از مکه به سوی کوفه مطلع شد، حصین بن تمیم را که فرمانده لشگریان او بود، به مقابله با امام روانه ساخت.حصین با سپاه خود به راه افتاد تا به قادسیه رسید، و لشگریان را چنان منظم ساخت که فاصله میان خفان و قادسیه و قطقطانه تا جبل لعلع از افراد او خالی نباشد.با ورود قیس به قادسیه، حصین دستور داد وی را بازداشت و بازرسی کنند.اما قیس نامه را درآورد و آن را پاره کرد.حصین بن تمیم بی‏درنگ وی را به نزد ابن زیاد فرستاد.همین که ابن زیاد وی را مشاهده کرد، به او گفت، تو کیستی؟ وی پاسخ داد: من یکی از شیعیان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و فرزندش حسین بن علی هستم .وقتی علت پاره کردن نامه را از قیس جویا شد وی در پاسخ گفت: برای اینکه نخواستم بدانی که در این نامه چه نوشته شده است.باز از وی پرسید، نامه از چه کسی بود و برای چه کسی نوشته شده بود.گفت، نامه از حسین بن علی بود که برای جماعتی از اهالی کوفه فرستاده بود، و من نام آنها را نمی‏دانم.در اینجا ابن زیاد در غضب شد و گفت، به خدا سوگند تو را آزاد نخواهم کرد، مگر اینکه اسامی آنها را برای من بگویی، و یا به منبر روی و به حسین بن علی و پدر و برادرش ناسزا گویی، و گرنه تو را قطعه، قطعه خواهم کرد.

قیس گفت نام آن جماعت را به تو نخواهم گفت، اما حاضرم به منبر روم و به حسین و پدر و برادرش دشنام دهم. (منظور او این بود که مطالب نامه امام حسین ع را برای مردم بیان کند). پس قیس بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خدای را به جا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد، و برای علی بن ابی طالب ع و حسن و حسین ع بسیار طلب رحمت کرد و عبید الله بن زیاد و پدرش و همه سرکشان بنی امیه را مورد لعن و نفرین قرار داد.سپس گفت: ای مردم، این شخص حسین بن علی ع بهترین بندگان خدا، پسر فاطمه دخت رسول الله ص است و من فرستاده او به جانب شما هستم.او اکنون در منطقه حاجر اقامت دارد.پس او را بپذیرید و به سخن او پاسخ گویید.ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زیر اندازند، و چون او را بینداختند در هم شکسته شد و از دنیا برفت.همین که این خبر به آگاهی امام حسین ع رسید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و بی‏اختیار اشک از چشمانش جاری شد، و این آیه را تلاوت فرمود: (فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) (1)

سپس گفت: خداوند پاداش او را بهشت قرار دهد.بارالها برای ما و شیعیان ما مقام والایی تعیین فرما و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود قرار بده و پاداش بیکران خود را بر ما مقرر دار، که بر هر چیز بی‏نهایت توانایی.

حسین ع از منزل حاجر به راه افتاد تا به آبی از آبهای عرب رسید.در آنجا عبد الله بن مطیع عدوی را دید که در کنار آن آب فرود آمده بود.همین که حسین ع را دید به نزد آن حضرت رفت و گفت، ای پسر رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت.چه چیز تو را به این سرزمین کشانده است؟ حسین ع فرمود: همانطور که می‏دانی معاویه از این جهان رخت بربست.پس از مرگ او مردم عراق به من نوشتند و مرا به سوی خویش خواندند.عبد الله بن مطیع گفت: ای فرزند رسول الله، خدای را در نظر دار تا مبادا حرمت اسلام در معرض تلف قرار گیرد.تو را به خدا سوگند دهم که حرمت قریش و عرب از بین نرود.به خدا سوگند اگر آنچه را که در دست بنی امیه است (از خلافت) بخواهی، تو را خواهند کشت، و چنانچه تو را به قتل رسانند پس از تو از هیچ کس بیم و هراسی نخواهند داشت.به خدا سوگند امروزه حرمت اسلام و قریش و عرب به حرمت تو بستگی دارد.پس این کار را مکن و به کوفه مرو و خود را در برابر جنگ بنی امیه قرار مده.

در این گیر و دار به دستور عبید الله همه راهها را بسته بودند.بخصوص فاصله میان واقصه (که نام محلی است در راه مکه) تا شام و تا راه بصره همه را بستند تا کسی را یارای ورود یا خروج نباشد.از این رو امام ع بی آنکه از این جریان اطلاعی داشته باشد به راه خویش می‏رفت، تا آنگاه که با عده‏ای از عربها برخورد و از آنان سؤالاتی کرد.آنان گفتند: نه به خدا، سوگند ما خبری نداریم.ما همین قدر می‏دانیم که همه راهها را بسته‏اند و رفت و آمد برای ما امکان پذیر نیست.پس حضرت راه خود را در پیش گرفت و برفت.در آن سال زهیر بن قین بجلی که از طرفداران عثمان بود به حج رفته و در بازگشت از این سفر با کاروان امام حسین ع دیدار کرده بود.گروهی از افراد قبیله فزاره و بجیله گویند: آنگاه که ما از مکه بیرون آمدیم با زهیر بن قین بجلی همراه، و با کاروان حسین ع نیز هم سفر بودیم و چیزی نزد ما ناگوارتر از این نبود که در محلی با او هم منزل شویم.امام همچنان به راه خود ادامه داد و سرانجام در جایی فرود آمد که ما نیز ناگزیر در همان جا اقامت کردیم .پس حسین ع در یک سو فرود آمد و ما نیز در سویی دیگر نشستیم.در این میان که به خوردن غذا مشغول بودیم، ناگاه مردی از جانب حسین ع نزد ما آمد و سلام کرد.

سپس بر ما وارد شد و رو کرد به زهیر بن قین و گفت: ابا عبد الله الحسین مرا به سوی تو فرستاده و از تو دعوت کرده است که به نزد او بروی.پس هر که با ما نشسته بود، آنچه در دست داشت انداخت و خموش نشستیم و چنان بی حرکت بودیم که گویی پرنده‏ای بر سر ماست، زیرا رفتن زهیر به خدمت امام برای ما بسیار ناگوار بود.ابو محنف می‏گوید: دلهم دختر عمرو، که همسر زهیر بود تعریف کرده گوید: من به زهیر گفتم، آیا فرزند رسول خدا به سوی تو می‏فرستد و تو از رفتن امتناع می‏ورزی؟ سبحان الله، بهتر نیست که به خدمتش بروی و سخنش را بشنوی و سپس بازگردی؟ زهیر بن قین بی آنکه از این امر خوشنود باشد به نزد آن حضرت رفت.دیری نپایید که با شادی و چهره‏ای درخشان بازگشت و دستور داد خیمه او را بکنند و بار سفر او را نزدیک امام حسین ع ببرند.آنگاه به همسر خود گفت: از این پس تو را طلاق می‏دهم آزادی.می‏توانی نزد کسان خود بروی زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوی.من تصمیم دارم که نزد امام حسین ع بروم و با دشمنانش به نبرد پردازم و جان خود را در راه او فدا کنم.سپس زهیر، مهر همسر خویش را پرداخت، و او را به یکی از عمو زاده‏های خود واگذاشت تا وی را به خانواده‏اش برساند.همسر زهیر برخاست و با چشمانی گریان با زهیر خداحافظی کرد و گفت: ای زهیر خداوند تو را پاداش خیر دهد.از تو می‏خواهم که در روز قیامت نزد جد حسین بن علی ع مرا یاد کنی، سپس زهیر رو کرد به همراهان خود و گفت: هر کس از شما می‏خواهد پیروی من کند.در غیر این صورت این آخرین دیدار ما خواهد بود.من برای شما حدیثی بیان کنم، بدین ترتیب که ما در سرزمین، بلنجر، که یکی از بلاد خزر است، جنگ کردیم.خداوند پیروزی بهره ما کرد و غنایم بسیار نصیب ما گردید.از این رو شاد و خرسند بودیم.سلمان فارسی به ما گفت: هنگامی که آقای جوانان آل محمد را درک کردید و در رکاب او به جنگ پرداختید، می‏بایست از امروز که این همه غنایم به دست آوردید به مراتب شادتر باشید.اینک من با شما خداحافظی می‏کنم .از آن پس زهیر همچنان در رکاب امام حسین ع به نبرد پرداخت تا همراه آن حضرت به شهادت رسید.

امام ع به راه خود ادامه داد تا آنگاه که کاروان آن حضرت به، خزیمیه، رسید.در آنجا یک شبانه روز اقامت کرد.سپس از آنجا نیز حرکت کرد، تا به سرمنزل ثعلبیه، وارد شد.

آن شب را در همان جا فرود آمد.همین که بامداد شد، مردی از اهالی کوفه که وی را ابا هره ازدی می‏گفتند به نزد آن حضرت آمده، سلام کرد و گفت: ای فرزند رسول الله چه شد که از حرم خدا و حرم جد خود محمد ص خارج شدید؟ حسین بن علی ع به وی گفت: وای بر تو ای ابا هره، بنی امیه مالم را گرفتند و هتک حرمتم کردند.صبر کردم، و چون خواستند خونم بریزند از آنها گریختم.به خدا سوگند این گروه ظالم و ستم پیشه مرا شهید خواهند کرد و خداوند لباس ذلت و خواری بر ایشان خواهد پوشانید و شمشیر انتقام بر آنان خواهد کشید، و بر ایشان کسی را مسلط خواهد کرد که از قوم سبأ که زنی بر آنان فرمانروایی داشت به مراتب ذلیل‏تر و خوارتر خواهند شد.و آنان نیز همانند قوم سبأ خواهند شد. عبد الله بن سلیم و مفدی بن مشمعل که هر دو از طایفه بنی اسد بودند می‏گویند: چون ما مراسم حج را به جای آوردیم در این اندیشه بودیم که هر چه زودتر خود را به کاروان حسین ع برسانیم و بنگریم که سرانجام کارش به کجا خواهد کشید.

از این رو با شترهای خود با سرعت به راه ادامه دادیم تا در منزل زرود به آن حضرت رسیدیم.در آنجا مردی را از اهالی کوفه مشاهده کردیم.وی همین که چشمش به حسین ع افتاد مسیر خود را تغییر داد.امام ع ایستاد و گویی می‏خواست وی را ببیند.چون مشاهده کرد که او راه خود را کج کرده رهایش ساخت و به راه افتاد.ما نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردیم.پس یکی از افراد ما گفت، نزد این مرد برویم تا از اوضاع کوفه جویا شویم، زیرا که او از اخبار کوفه بخوبی آگاه است.از این رو نزد وی رفتیم و پرسیدیم: از کدام قبیله هستی؟ او گفت: از قبیله بنی اسد.گفتیم ما نیز از بنی اسد هستیم.از وی پرسیدیم که در کوفه چه خبر بود؟ وی پاسخ داد، من کوفه را ترک نکرده بودم که مشاهده کردم.مسلم بن عقیل و هانی بن عروه کشته شدند، و آن دو را در بازار بر زمین می‏کشیدند.پس از آن ما برگشتیم تا به حسین ع رسیدیم و با او به راه افتادیم تا شامگاهی به منزل، ثعلبیه، فرود آمدیم.ما نیز به خدمت آن حضرت رسیده، گفتیم: رحمت خداوند بر شما باد.نزد ما خبری است چنانچه بخواهی آشکارا و یا پنهانی آن را برای تو بازگو کنیم.حضرت نگاهی به ما و به اصحاب خود کرد، سپس فرمود: من چیزی از ایشان پنهان نکرده‏ام.به وی گفتیم، آیا در روز گذشته به هنگام غروب آفتاب آن مرد سوار را ملاحظه کردید؟ فرمود، آری، و ادامه داده گفت: و من می‏خواستم اوضاع و احوال را از او جویا شوم.گفتیم، به خدا سوگند ما به خاطر شما اخباری را کسب کردیم و برای شما خواهیم گفت.او مردی بود از قبیله ما، خردمند، راستگو و دانا، او به ما خبر داد و گفت: هنوز از کوفه خارج نشده که خود دیده است که مسلم و هانی کشته شده‏اند، و پای آن دو را گرفته بودند و بدن‏هاشان را در بازار می‏کشیدند.حسین ع فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» رحمت خدا بر ایشان باد، و این سخن را چند بار بر زبان جاری ساخت.پس ما به او عرض کردیم، ما تو را به خدا و به جان خود و خاندانت سوگند می‏دهیم که از همین مکان بازگردی زیرا چنان که می‏بینیم در کوفه کسی به یاری شما نخواهد آمد و پیروانی نخواهید داشت، بلکه از آن بیم داریم، که بر زیان شما قیام کنند.آن حضرت نگاهی به پسران عقیل کرد و پرسید: شما چه می‏اندیشید؟ مسلم کشته شده است؟ آنان گفتند، به خدا ما بازنگردیم تا انتقام خون او را بگیریم یا همان طور که او به شهادت رسید ما نیز شربت شهادت نوشیم.

حسین ع رو کرد به ما و فرمود: پس از اینها هرگز خبری در زندگی نیست.ما از این سخن دانستیم که امام از تصمیم خود هرگز باز نخواهد گشت، و به سفر خود ادامه خواهد داد.پس، به او عرض کردیم، خداوند آنچه خیر است برای تو پیش آورد.فرمود، خداوند شما را رحمت کند.امام ع در اینجا به یاد مسلم بن عقیل گریست و به شدت اشک از دیدگانش سرازیر گشت.و در آنجا بماند.همین که سحرگاهان فرا رسید، به جوانان و غلامان خود فرمود، آب بسیار بردارید.آنان آب بسیاری کشیدند و همراه برداشتند.سپس از آنجا کوچ کردند، تا به منزلگاه زباله رسیدند.در آنجا به اطلاع آن حضرت رسید که عبد الله بن بقطر که برادر رضاعی امام بود به شهادت رسیده است.طبری در کتاب خود آورده است: که حسین بن علی، عبد الله بن بقطر را نزد مسلم بن عقیل فرستاده بود و این در موقعی بود که هنوز شهادت مسلم به اطلاع امام ع نرسیده بود.لشگریان حصین وی را دستگیر کردند و او را نزد ابن زیاد روانه ساختند.بعضی گویند حسین ع او را با مسلم فرستاده بود.همین که مسلم بی وفایی اهالی کوفه را مشاهده کرد، وی را نزد امام حسین ع فرستاد تا اوضاع دگرگون کوفه را به اطلاع امام برساند.در همین موقع بود که حصین وی را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد.ابن زیاد به وی گفت، بر بالای قصر برود و دروغگوی پسر دروغگو را به باد ناسزا گیرد، و به وی گفت، پس از آن نظر خود را درباره تو خواهم گفت.بدین ترتیب، عبد الله بن بقطر بر فراز منبر رفت، و مژده ورود امام حسین ع را به کوفه برای مردم بازگو کرد و ابن زیاد و پدرش را مورد لعن و نفرین قرار داد.ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر بر زمین انداختند.استخوانهایش شکسته شد، و تنها رمقی از حیات در او باقی بود.پس عبد الملک بن عمیر لخمی که قاضی کوفه بود نزد وی آمد و سرش را از تن جدا کرد.برخی وی را به باد اعتراض گرفتند.اما او گفت: من خواستم با این عمل زودتر آسوده گردد.

همین که این خبر به اطلاع حسین ع رسید، نامه‏ای بیرون آورد و برای مردم بخواند.به این شرح: (به نام خدای رحمان رحیم، اما بعد، خبر دهشت انگیزی به من رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبد الله بن بقطر است.شیعیان ما دست از یاری ما کشیده‏اند .هر کس از شما دوست دارد می‏تواند بازگردد.هرگز بر او عهدی نیست و مورد سرزنش نخواهد بود.مردم یکباره از کنار او پراکنده شدند و از چپ و راست راه خود را در پیش گرفتند و برفتند.تا آنجا که همان عده از یارانش که از مدینه در رکاب او بودند و عده کمی که در میان راه به آن حضرت پیوسته بودند، بر جای ماندند.

و این هشدار امام ع بدان جهت بود که حضرت می‏دانست این عده بسیار که دنبالش آمده‏اند پیروی آنان از امام بدین خاطر بوده که گمان کرده‏اند او به شهری درخواهد آمد که مردم آن شهر مطیع فرمان او خواهند شد، و حضرت این امر را ناگوار می‏دانست و خود می‏خواست اینان بدانند به راهی که می‏روند سرانجام آن چیست، و ندانسته به کاری اقدام نکنند.و نیز آن حضرت به این واقف بود که تنها کسانی که حاضرند جان خود را در رکاب او نثار کنند در اطراف او باقی خواهند ماند، و دیگران وی را رها خواهند کرد.به گفته بعضی از مورخین امام ع در منزلگاه زباله بود که به وی اطلاع دادند که مسلم و هانی کشته شده‏اند.در همین محل بود که فرزدق پس از بازگشت از سفر حج با آن حضرت ملاقات کرده پس از سلام رو کرد به امام و گفت: ای فرزند رسول الله، چگونه است که به اهالی کوفه اعتماد کرده‏ای، در صورتی که همین مردم کوفه بودند که مسلم و یار فداکار او را به قتل رساندند؟ در اینجا امام ع با اندوه فراوان اشک از دیدگانش جاری گردید.سپس گفت: درود و رحمت خدا بر مسلم باد.او در پناه رحمت و خوشنودی خدا قرار گرفت و به سوی الطاف الهی شتافت.آنچه را که لازم بود او انجام داد.اینک ما نیز بایستی وظایف خود را انجام دهیم.سپس امام ع به سرودن اشعاری به این شرح پرداخت:

لئن تکن الدنیا تعد نفیسة

فان ثواب الله اعلی و انبل

و ان تکن الابدان للموت انشئت

فقتل امری‏ء بالسیف فی الله افضل

و ان تکن الارزاق قسما مقدرا

فقلة حرص المرء فی السعی اجمل

و ان تکن الاموال للترک جمعها

فما بال متروک به المرء یبخل

همین که وقت سحر شد امام ع به همراهان خود دستور داد آب بسیار بردارند، و به این ترتیب کاروان حضرت به راه خود ادامه داد تا از منزلگاه زباله گذشت و به دره عقبه رسید و در آنجا فرود آمد.در این اثنا مرد پیری از بنی عکرمه که عموی لوذان بود با امام دیدار کرد .وی از آن حضرت پرسید به کجا می‏روی؟ فرمود، کوفه می‏روم.مرد پیر گفت، تو را سوگند به خدا می‏دهم که بازگردی.به خدا سوگند رفتن به کوفه به این معنی است که به سوی سرنیزه و شمشیرهای برنده گام برداشته‏ای و این مردمی که تو را دعوت کرده‏اند، چنانچه آماده بودند که با دشمن تو مبارزه و جنگ کنند.آنگاه بر ایشان وارد می‏شدی نیکو بود.اما با این وضع که شما بیان می‏کنی من هرگز رفتن شما را صلاح نمی‏بینم.حضرت فرمود: ای بنده خدا، چیزی بر من پوشیده نیست، اما آنچه را که اراده خداوندی است، انجام خواهد شد، و به سخن خود ادامه داده گفت: به خدای تعالی سوگند دست از من برندارند تا خون من بریزند، و چون چنین کردند، خداوند کسی را بر آنان مسلط سازد که آنان را زبون و خوار گرداند تا بدانجا که در میان ملتها از همه خوارتر شوند.

کاروان حسین بن علی به راه خود ادامه داد.تا به منزل شراف رسید.شبی را هم در منزل شراف بسر بردند.چون سحرگاه شد، همچنان به جوانان دستور داد هر چه می‏توانند آب همراه خود بردارند.بیش از آنچه که مورد احتیاج کاروان است! !

پی‏نوشت:

1ـ برخی از آنان کسانی هستند که به پیمان خود وفا کردند و برخی دیگر در انتظار وفای به عهد خود می‏باشند و هرگز تبدیلی را در پیمان خود روا نمی‏دارند، سوره احزاب آیه 23

 

    منابع مقاله:سیره معصومان، ج 4، امین، سید محسن؛
سایت: حوزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۶
حمید

«یعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»
در مورد آیه شریفه شیخ صدوق حدیث زیبایی را نقل کرده است:

از محمد بن ابى عمیر گفت شنیدم از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام که مى‏ فرمود :خدا کسى را در آتش دوزخ مخلد و جاوید ندارد مگر اهل کفر و جحود و اهل ضلالت و شرک را، و هر که از گناهان کبیره دورى کند از مؤمنان، از گناهان صغیره سؤال نشود. خداى تبارک و تعالى فرموده که‏ إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً یعنى «اگر اجتناب و دورى کنید از گناهان بزرک از آنچه نهى کرده می شوید از آن در گذرانیم و عفو کنیم از شما گناهان شما را و در آوریم شما را در موضع خوب گرانمایه که بهشت است.»

راوى می گوید که به آن حضرت عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه پس شفاعت از براى کى واجب است از گناهکاران؟

فرمود: که حدیث کرد مرا پدرم از پدرانش از على علیهم السلام که فرمود شنیدم از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که می فرمود: جز این نیست که شفاعت من از براى صاحبان گناهان کبیره از امت منست، و اما نیکوکاران از ایشان پس بر ایشان هیچ راه و تسلطى نیست.

ابن ابى عمیر می گوید که به آن حضرت عرض کردم که‏: یا ابن رسول اللَّه چگونه شفاعت از براى صاحبان گناهان کبیره باشد و خداى تعالى ذکر می فرماید که‏ « وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ یعنى بندگان گرامى خدا شفاعت و درخواست نمی کنند مگر از براى کسى که پسندیده باشد» و هر که گناهان کبیره را مرتکب شود پسندیده نباشد.

حضرت فرمود: که اى ابو احمد هیچ مؤمنى نیست که گناهى را مرتکب شود مگر آنکه این امر او را بد آید و بر آن پشیمان شود و پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که کافیست که پشیمانى توبه باشد ، و آن حضرت فرمود که هر که خوبى او را شاد کند و بدى او را بد آید مؤمن است و هر که پشیمان نشود بر گناهى که آن را مرتکب مى ‏شود مؤمن نیست و شفاعت از برایش واجب نباشد و ستمکار خواهد بود. و خداى تعالى ذکر می فرماید که‏ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ‏ یعنى نیست گناهکاران را هیچ خویشى و نه درخواست‏ کننده که فرمان بردارى شود.

من به آن حضرت عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه چگونه کسى که پشیمان نمی شود بر گناهى که آن را مرتکب مى‏ شود مؤمن نمی باشد؟ فرمود: که اى ابو احمد هیچ کس نیست که کبیره از گناهان را مرتکب شود و او بداند که بزودى بر آن بازخواست شود مگر آنکه پشیمان شود بر آنچه مرتکب شده و در هر زمان که پشیمان شود تائب باشد که شفاعت را استحقاق و سزاوارى دارد و در هر زمان که بر آن پشیمان نشود و صاحب اصرار باشد و آنکه اصرار دارد و از برایش آمرزیده نمی شود زیرا که او ایمان ندارد به عقوبت آنچه مرتکب شده و اگر به عقوبت آن ایمان می داشت پشیمان می شد.

و پیغمبر
صلی الله علیه و آله فرمود که با طلب آمرزش، کبیره نیست و به اصرار صغیره نیست، چه در اولی گناه بر طرف مى ‏شود و در دومی کبیره می گردد.
و اما قول خداى عز و جل‏ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ پس بدرستى که ایشان شفاعت نمی کند مگر کسى را که خدا دینش را پسندیده باشد و دین همان اقرار و اعتراف است به جزاى بر خوبیها و بدیها و کسى که خدا دینش را پسندیده باشد پشیمان شود بر آنچه آن را مرتکب مى‏ شود از گناهان بجهت معرفتش به عاقبت و انجام خویش در روز قیامت‏.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ‏ لَا یُخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ إِلَّا أَهْلَ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الشِّرْکِ وَ مَنِ اجْتَنَبَ الْکَبَائِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَمْ یُسْأَلْ عَنِ الصَّغَائِرِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَالشَّفَاعَةُ لِمَنْ تَجِبُ مِنَ الْمُذْنِبِینَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ مِنْهُمْ فَمَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ قَالَ ابْنُ أَبِی‏ عُمَیْرٍ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَکَیْفَ تَکُونُ الشَّفَاعَةُ لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ وَ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ یَقُولُ- وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ وَ مَنْ یَرْتَکِبُ الْکَبَائِرَ لَا یَکُونُ مُرْتَضًى فَقَالَ یَا أَبَا أَحْمَدَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَرْتَکِبُ ذَنْباً إِلَّا سَاءَهُ ذَلِکَ وَ نَدِمَ عَلَیْهِ وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ ص کَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَةً وَ قَالَ ع وَ مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ‏ فَمَنْ لَمْ یَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ یَرْتَکِبُهُ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَمْ تَجِبْ لَهُ الشَّفَاعَةُ وَ کَانَ ظَالِماً وَ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ یَقُولُ- ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ‏ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً مَنْ لَمْ یَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ یَرْتَکِبُهُ فَقَالَ یَا أَبَا أَحْمَدَ مَا مِنْ أَحَدٍ یَرْتَکِبُ کَبِیرَةً مِنَ الْمَعَاصِی وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ سَیُعَاقَبُ عَلَیْهَا إِلَّا نَدِمَ عَلَى مَا ارْتَکَبَ وَ مَتَى نَدِمَ کَانَ تَائِباً مُسْتَحِقّاً لِلشَّفَاعَةِ وَ مَتَى لَمْ یَنْدَمْ عَلَیْهَا کَانَ مُصِرّاً وَ الْمُصِرُّ لَا یُغْفَرُ لَهُ لِأَنَّهُ غَیْرُ مُؤْمِنٍ بِعُقُوبَةِ مَا ارْتَکَبَ وَ لَوْ کَانَ مُؤْمِناً بِالْعُقُوبَةِ لَنَدِمَ وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ ص لَا کَبِیرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِیرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ فَإِنَّهُمْ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِینَهُ وَ الدِّینُ الْإِقْرَارُ بِالْجَزَاءِ عَلَى الْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ فَمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِینَهُ نَدِمَ عَلَى مَا ارْتَکَبَهُ مِنَ الذُّنُوبِ لِمَعْرِفَتِهِ بِعَاقِبَتِهِ فِی الْقِیَامَة


صُحُفٍ مُطَهَّرَه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۵
حمید


بسم الله الرحمن الرحیم

 عیسى علیه السلام :

بِحَقٍّ أقولُ لَکُم : إنَّ العَبدَ لا یَقدِرُ عَلى أن یَخدِمَ رَبَّینِ ، ولا مَحالَةَ أنَّهُ یُؤثِرُ أحَدَهُما عَلَى الآخَرِ وإن جَهَدَ ، کَذلِکَ لا یَجتَمِعُ لَکُم حُبُّ اللّه ِ وحُبُّ الدُّنیا
به حق برایتان مى گویم : بنده نمى تواند خدمتگزار دو پروردگار باشد و هرچه بکوشد ، باز یکى را بر دیگرى ترجیح خواهد داد. همچنین خدا دوستى و دنیا دوستى ، براى شما جمع نخواهد شد.1 

رسیدن به حب الله سخته یعنی برای اینکه عاشق خدا بشیم باید حب دنیا نداشته باشیم. طبیعی هست از کسی که معصیتی میکند بپرسیم خدا را بیشتر دوست داری یا فلان معصیت؟ اگر صادق باشه میگه فلان معصیت؛ چون که حب دنیا داره و به حب الله نرسیده. حالا چه کار کنیم؟ تا بخواهیم حب دنیا از دلمون بیرون کنیم طول میکشه تا اون موقع چه کار کنیم؟ عزیزم شما که امام حسین (ع) را دوست داری؟ محبت اهل بیت (ع) در دلت هست ان شاء الله؟ محبت امام حسین (ع) را نمیتونید انکار کنید.

رسول خدا صلوات الله علیه فرمودند:

همانا حب علی (علیه السلام) تنها در قلوب مومنین قرار دارد و به همین دلیل غیر از مومن او را دوست نخواهد داشت و غیر از منافق او را دشمن نخواهد داشت ولی محبت حسن و حسین (علیهما السلام) در قلب مومنین و منافقین و کافرین قرار داده شده است، لذا هیچ کس آنها را مذمت نخواهد کرد.2

محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) وسیله ای است برای رسیدن به حب الله. قربون امام حسین (ع) آن همه بلا دید تا ما هدایت بشیم.

خدایا! حب دنیا از دل ما خارج کن!

میخوای بفهمی خدا چقدر دوستمون داره؟ نمیتونیم بفهمیم. محبت خدا به بندگانش از محبت مادر به فرزند بیشتر است.

 در یکى از جنگها که رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در آن شرکت داشت ، تابستان بود و هوا بسیار گرم ، کودکى از خانه بیرون آمده بود و در بیابان در برابر تابش شدید آفتاب ، بر اثر گرماى بسیار، سخت مى گریست ، مادرش (که گویا براى کمک به رزمندگان آمده بود) در میان آنها بود، ناگهان به یاد بچه اش افتاد و به اطراف نگاه کرد و او را دید، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش ‍ گرفت ، و بعد روى ریگهاى سوزان جزیرة العرب خوابید و بچه اش را روى سینه اش گرفت ، تا از رسیدن شدّت گرما به فرزندش بکاهد، و مادر در این حال گریه مى کرد و مى گفت:

آخ کودکم ، آخ کودکم.

منظره بقدرى جانسوز بود که همه حاضران ، بى اختیار گریستند، رسول خدا صلى الله علیه و آله به سوى آنها آمد، آنها جریان را به آن حضرت ، عرض کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اینکه اظهار دلسوزى کردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود:

آیا شما از محبّت و مهر شدید این مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى کنید؟

عرض کردند:

آرى.

فرمود:

حتما بدانید خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از این زن ، نسبت به فرزندش.

مسلمانان از این بشارت ، بسیار شاد شدند و سپس دنبال کار خود رفتند.3

حب دنیا چه کارها که نمی کنه: (نصیحت های امام حسین (ع) به ابن سعد)

 ابتدا امام(علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود:

واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.

ابن سعد گفت:

اگر از این گروه جدا شوم مى ترسم خانه ام را ویران کنند.

امام(علیه السلام) فرمود:

من آن را براى تو مى سازم.

ابن سعد گفت:

من بیمناکم که اموالم مصادره گردد.

امام فرمود:

من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم.

ابن سعد گفت:

من از جان خانواده ام بیمناکم [مى ترسم ابن زیاد بر آنان خشم گیرد و همه را از دم شمشیر بگذراند].

امام حسین(علیه السلام) هنگامى که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمى گردد، سکوت کرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند و در حالى که از جا بر مى خاست، فرمود:

تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى.

ابن سعد گستاخانه به استهزا گفت:

جو عراق مرا کافى است!.4

 خیلی هست امام زمانت (ع) نفرینت کنه! 

قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ
بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!5

 

1. کتابخانه احادیث شیعه 

2. وبلاگ یا مهدی 

3. صحیح بخارى : ج 8، ص 9 - صحیح مسلم : ج 8، ص 97 (پایگاه اطلاع رسانی حاج آقا صفری

4. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 164-166 و بحارالانوار، ج 44، ص 388-389 (پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)

5. سوره مبارکه  توبه - آیه 24

 

فروغ57

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۱
حمید


توصیه های بیست و دوگانه از عالم عارف حضرت آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی ) رحمه الله علیه

اول : آن که نمازهای یومیَه خویش را در اول وقت آن ها به جای آوری .

دوم : آن که در انجام حوایج مردم ،هر قدر که می توانی بکوشی وهر گز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست،زیرا اگر بنده گامی در راه حق بردارد،خداوند نیزاورا یاری خواهد نمود.

سوم : آن که سادات را بسیار گرامی بداری ومحترم بشماری هر چه داری در راه ایشان صرف کنی واز فقر در این کار پروا ننمایی.اگر تهیدست گشتی،دیگر تو را وظیفه ای نیست.

چهارم : از تهجَد واز نماز شب غفلت مکن و تقوا وپرهیز پیشه خود ساز.

پنجم : به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وا رهی.

ششم : بدان که امور مکروه،موجب تنزل مقام بنده می شود وبه عکس،انجام مستحبات مرتبه او را ترقی می بخشد.

هفتم : بدان که در راه حق وسلوک این طریق،اگر به جایی رسیده ام،به برکت بیداری شبها ومراقبت در امور مستحب وترک مکروهات بوده است ،ولی اصل وروح همه این اعما ل،خدمت به ذریه ارجمند رسول اکرم (ص) است.

هشتم : عمده نظر در دومطلب است:یکی غذای حلال،توجه در نماز و اصلاح ان ،اگر این دو درست باشد،باقی درست است .

نهم : بین الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید:

یکی اذکار وتسبیح،دیگر ادعیه،قرائت قران وبالاخره فکری در اعمال روز گذشته.اگر موفق به طاعتی بودید شکری کنید واگر خدای نکرده  ابتلا به معصیتی یافته اید .استغفار کنید.

دهم : هر روز صدقه دهید،ولو به وجه مختصر.

یازدهم: در مورد ذکر ،در آغاز چند صلوات فرستاده و دل را حاضر کنید و بعد مشغول ذکر شوید .

دوازدهم : برای توفیق تهجد وگشایش در کار،هر صبح از تلاوت قران  مجید مخصو صاً  سوره یس غفلت  منما.

سیزدهم : حرارتی که بر اثر مصاحبت با مردان بد وشرور در مزاج آدمی پدید می آید،جز بوسیله سردی وبرودت مصاحبت با نیکان ومردم صالح زایل نمی گردد.

چهاردهم : بزرگان خیلی بر احتراز از مجالست با منکرین تاکید دارند وگفته اند ضرری که یک وسوسه بوجود می آورد،در طول سالهای دراز ممکن نیست بتوان آن را رفع کرد.

پانزدهم : عمده هم حقیر،اصلاح قلب است وذکر (یا حیَ ویا قیَوم)سحر گاه برای همین است.

شانزدهم : شبها قدری در بی اعتباری دنیا وانقلاب ان فکر نمایید وملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه  سلوک می کند.

هفدهم : پیامبری در مناجات عرض کرد: رب این الطریق الیک؛ یعنی پروردگارا! ره به سوی تو کدام است؟ خطاب رسید: دع نفسک و تعال؛ یعنی نفس خویش را رها کن و بیا.

هجدهم :  از اوایل تکلیف که مامور به صوم ایام البیض و قرائت آیه «قل انما» شدم و در این سه روز سه هزار مرتبه بر این قلب قاسی آیه «فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا» قرائت می‌شد، تاکنون هوای ملاقات از سر حقیر بیرون نرفته، باید ترک دنیاداری نمود. لعل الله یحدث بعد ذلک امرا.

نوزدهم  :  امر بفرمایید به تدبر و تفکر در آیات آخر سوره مبارکه فرقان که با این آیه شروع می‌شود؛ «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ ببینید که خداوند اشخاص را که به خود نسبت داده است، صفاتشان را چگونه بیان می‌کند.

بیستم :  هر قدر بتوانید، خود را به آداب مودب نمایید.

بیست و یکم :  به هر نحوی که باشد، وصیت خدا و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و ائمه ـ علیهم‌السلام ـ و مشایخ کرام را که تقوی باشد، از دست ندهید.

بیست و دوم :  همانطور که مسایل طهارت و شکیات و سهویات و قرائت باید پیش اهلش درست شود، عقاید نیز به طریق اولی چنین است».

   منبع : افق حوزه / تیرماه 1392 و پپایگاه اطلاع رسانی روستای هرایین . البته با کمی تصرف


برگرفته شده از dosteman.blog.ir

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۳۹
حمید

ترجمه ضرب المثل های عربی به فارسی و معادل فارسی آنها



  1. فی الامتحان یکرم المرء أو یحان.    ترجمه: در امتحان است که انسان سربلند شده یا سرافکنده می شود.

معادل: (از حافظ)

خوش بود گر محک تجربه آید به میان             تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

  1. القرد فی عین أمه غزال.     ترجمه: میمون در چشم مادرش چون آهو (زیبا) است.

معادل: سوسک به بچه اش میگوید قربان دست و پای بلوریت.

  1. قلیل البخت یلاقی العظم فی الکرشة.    ترجمه: بداقبال در خوراک سیرابی استخوان می یابد.

معادل:

بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد     یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید.

  1. الطیور على اشکالها تقع.    ترجمه: پرندگان هم شکل با هم می پرند.

معادل: (از نظامی)

کند با جنس خود هر جنس پرواز   کبوتر با کبوتر باز با باز

  1. ابن الوزّ عوّام.    ترجمه: جوجه غاز چون خودش شناگر است.

معادل: (از فردوسی)

پسر کو ندارد نشان از پدر    تو بیگانه خوانش نخوانش پسر

  1. لبس البوصة، تبقى عروسة.    ترجمه: لباس عروسی بپوش تا عروس جلوه کنی.

معادل: آستین نو بخور پلو

و یا: (از سعدی)

تن آدمی شریف است به جان آدمیت    نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.

  1. باب النجّار مخلع.    ترجمه: در نجاری به چهارچوب چفت نیست.

معادل: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

  1. عریان الطوق بینط لفوق.  ترجمه: لباس بی یقه دارد اما ادعای ترقی می کند.

معادل: پز عالی با جیب خالی

  1. احنا فی الهوا سوا.  ترجمه: ما در یک هوا هستیم.

معادل: ما در یک موقعیت هستیم.  و یا      ما همدردیم

  1. ید واحدة ماتسقفش.   ترجمه: یک دست کف نمی زند.

معادل: یک دست صدا ندارد.

  1. على قد لحافک مد رجلیک.     ترجمه: پایت را به اندازه پتویت دراز کن.

معادل: پایت را به قدر گلیمت دراز کن.

  1. اللی یتلسع من الشوربة ینفخ فی الزبادی.        ترجمه: کسی که زبانش از آش داغ سوخته، ماست را فوت می کند.

معادل: مار گزیده از ریسمان دورنگ (سیاه و سفید) می ترسد.

  1. الفاضی یعمل قاضی.      ترجمه: آدم بیکار در کار قاضی هم دخالت می کند. (مضرات بیکاری)

معادل: (از عطار)

 گر تو بنشینی به بی کاری مدام  کارت ای غافل کجا زیبا شود.

  1. طبّاخ السمّ بیدوقه.      ترجمه:  آشپز غذای سمی آن را خواهد چشید.

معادل: چاه کَن همیشه ته چاه است.

  1. الجیات أحسن من الرایحات.      ترجمه: آن چه در پی است، بهتر از آن چه گذشته است.

معادل: گذشته ها گذشته است.

و یا: (از مولوی)

بر گذشته حسرت آوردن خطاست بازناید رفته یاد آن هباست .

  1. وقع فی شر أعماله.       ترجمه: درگیر اعمال پلید خود گردید.

معادل: از مکافات عمل غافل مشو        گندم از گندم بروید جو ز جو.

  1. العین بصیرة والید قصیرة       ترجمه: چشم به آن دید دارد ولی دست از آن کوتاه است.

معادل: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

  1. اللى یشوف بلوة غیره تهون علیه بلوته.      ترجمه: دیدن مشکلات دیگران، مشکلات خود را کوچکتر می کند.

معادل: (از رودکی)

 زمانه پندی آزاد وار داد مرا          زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

به روز نیک کسان گفت غم مخورزنهار             بسا کسا که به روز تو آرزومند است

  1. حامیها حرامیها         ترجمه: نگهبانش ، غارتش کرد.

معادل: شریک دزد و رفیق قافله بود.

  1. اللى مکتوب عالجبین لازم تشوفه العین.     ترجمه: آن چه بر پیشانی نوشته باشد لاجرم به چشم خواهد آمد.

معادل: ز این دو برون نیستش سرنوشت        اگر دوزخ جاودان گر بهشت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۳۸
حمید

زیست بوم تایگا

شاید درباره‌ی جنگل‌های شمالی که به عبارتی دیگر، تایگا شناخته می‌شوند شنیده باشید. این زیست بوم به عنوان بزرگترین زیست بوم خشکی دنیا شناخته می‌شود که از آمریکای شمالی تا روسیه کشیده شده است. تایگا، یک کلمه‌ی روسی به معنای جنگل است. گفته می‌شود که تایگا یا به عبارت دیگر جنگل شمالی، 27 درصد از کل وسعت جنگل‌های دنیا را در بر می‌گیرد. بیشتر بخش‌های زیست بوم تایگا در کانادا و روسیه واقع شده است. شرایط آب و هوائی این زیست بوم، عرصه را برای بقای بسیاری از گیاهان و حیوانات آن جا سخت و دشوار نموده است. با این حال، برخی گیاهان و جانوران هم وجود دارند که با آب و هوای تایگا سازگاری یافته‌اند.

انواع گوناگونی از گیاهان، اساس زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا را تشکیل می‌دهند. سطوح اصلی تغذیه‌ای در زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا عبارتند از تولید کنندگان، مصرف کنندگان اولیه، مصرف کنندگان ثانویه، مصرف کنندگان ثالث و تجزیه کنندگان.

زنجیره‌ی غذایی به پدیده‌های طبیعی مشاهده شده در جامعه‌ی زیست محیطی اشاره دارد که در آن یک موجود زنده توسط یکی از اعضای متعلق به سطوح تغذیه‌ای بالاتر خورده می‌شود. همان طور که اشاره شد، زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا، نشان دهنده‌ی جریان انرژی مواد غذایی از یک موجود زنده به موجود زنده‌ی بعدی در تایگا است. گیاهان غالب این زیست بوم خاکی مخروطیان هستند که توسط شاخ و برگ همیشه سبز و تاج مخروطی شکلشان شناخته می‌شوند.

سازگاری‌ها

زیست‌گاه یک زیست بوم، توسط شرایط آب و هوائی آن محل تعیین می‌شود. همان طور که در بالا ذکر شد، شرایط آب و هوائی زیست بوم تایگا برای بقای بسیاری از گیاهان و جانوران مطلوب نیست. زمستان‌های تایگا بسیار طولانی هستند که مشخصه‌ی اصلی آنها بارش برف و سرمای بسیار شدید است. تابستان‌ها کوتاه، اما گرم، مرطوب و بارانی هستند. اگر چه شرایط تایگا برای زندگی گیاهی و جانوری مطلوب نیست اما این منطقه به صورت کامل خالی از سکنه نیست. تعدادی از گونه‌های گیاهی و جانوری وجود دارند که با شرایط تایگا وفق یافته‌اند. بسیاری از حیوانات در تایگا مانند خرگوش‌های کفش برفی و خرس‌های سیاه دارای پوستی ضخیم هستند که از آنها در برابر آب و هوای سرد محافظت می‌کند. برخی از آنها هم در فصل سرما، به خواب زمستانی می‌روند.
زندگی گیاهی در تایگا در مقایسه با جنگل‌های انبوه بارانی و دیگر زیست بوم‌ها دارای تنوع بسیار کمتری است. با این حال، برخی گیاهان و درختان وجود دارند که عموماً در این منطقه می‌رویند و برای زنده ماندن در این شرایط آب و هوائی خودشان را سازگار کرده‌اند. اگر نگاهی به گیاهان تایگا بیندازید، در خواهید یافت که بسیاری از آنها، درختان مخروطی مانند کاج جک، صنوبر سفید و نراد داگلاس هستند. این درختان مخروطی، دارای برگ‌های سوزنی شکل با پوشش مومی‌اند. این پوشش از برگ‌ها در برابر خشک شدن در سرمای شدید محافظت می‌کند. این درختان، همیشه سبز هستند و برگ‌هایشان در زمستان نمی‌ریزد بنا بر این به محض اینکه نور خورشید را دریافت کنند، می‌توانند شروع به فتو سنتز کنند. گفته می‌شود که رنگ سبز تیره‌ی برگ‌ها، آنها را قادر می‌سازد تا فرایند فتو سنتز را سریع‌تر انجام دهند.
درختان برگ ریزی (خزان کننده) هم مانند غان، صنوبر لرزان و آسپن در تایگا وجود دارند. این درختان دارای برگ‌های پهن بزرگی هستند که در طول زمستان می‌ریزند تا از کمبود انرژی در طول فصل جلو گیری کنند. برگ‌های جدید این درختان در بهار بر روی آنها ظاهر می‌شوند. یکی دیگر از سازگاری‌های گیاهان تایگا، مخروطی شکل بودن آنها است که به آنها اجازه می‌دهد تا برف روی خود را به سمت زمین بلغزانند. این، از تجمع برف بر روی درختان و در نتیجه شکستن شاخه‌ها جلو گیری می‌نماید. هم چنین مشاهده شده است که این درختان، در مناطق وسیع می‌رویند و بسیار نزدیک به یک دیگر رشد می‌نمایند. این امر، برای آنها حفاظت از باد و سرما را به ارمغان می‌آورد. آتش سوزی در تایگا، امری عادی است و درختان دارای پوستی بسیار ضخیم و سخت برای محافظت از خود هستند. آتش سوزی ممکن است قسمت‌های نازک فوقانی این گیاهان را از بین ببرد، اما این امر به نور خورشید اجازه می‌دهد تا به زمین برسد و باعث رشد گیاهان جدید در زیست بوم تایگا بشود.

گیاهان متداول تایگا

حال، شما می‌دانید که زیست بوم تایگا، عمدتاً دارای درختان مخروطی است، اما برخی درختان برگ ریز هم در آن وجود دارند. نمونه‌های متداول آنها عبارت‌اند از صنوبر بلسان، کاج جک، سپیدار، سرو قرمز شرقی، صنوبر سیاه، صنوبر سفید و صنوبر سیبری. حتی خزه‌ها و گل سنگ‌ها هم در تایگا یافت می‌شوند. گفته می‌شود که درختان صنوبر متداول‌ترین درختان در تایگا هستند. آنها می‌توانند برگ‌های خود را تا حدود 15 سال حفظ نمایند، به طوری که برگ‌های مسن‌تر می‌توانند برای فوتو سنتز در اواخر زمستان و اوایل بهار استفاده شوند. این برگ‌ها می‌توانند بلند شوند و سوزن‌های آنها توانایی جذب آب را دارا می‌باشند. درختان صنوبر بلسان، دارای سوزن‌های صاف و بلندی هستند که به حمل آب، تقریباً به تمامی بخش‌های درخت کمک می‌کنند. این درخت دارای ریشه‌های کم عمقی است که به جذب بهتر آب کمک می‌نماید. اما این درخت مانند دیگر درختان تایگا در برابر آتش مقاوم نیست و حتی دانه‌هایش را نیز آتش می‌سوزاند. کاج جک، یکی دیگر از گیاهان تایگا است که به خوبی در منطقه دوام می‌آورد. این درخت، سوزن‌های موم دار و شاخه‌های بلند و باریکی دارد که از چسبیدن برف به درخت جلوگیری می‌نماید. خزه‌ی زغال سنگ نارس یکی از متداول‌ترین خزه‌هایی است که در زیست بوم تایگا رشد می‌کند. این خزه فاقد ریشه‌های واقعی است اما مقادیر زیادی آب در ساقه‌ها و برگ‌های خود جمع آوری می‌کند. شما هم چنین می‌توانید گل سنگ‌های مقاوم به خشک سالی را نیز در تایگا بیابید. اگر چه آنها می‌توانند برای مدت طولانی بدون آب زنده بمانند، اما مقدار آب مورد نیاز خودشان را در هنگام باران یا ذوب شدن برف‌ها به دست می‌آورند.
به طور خلاصه، گیاهان و جانوران تایگا با شرایط آب و هوائی منطقه سازگار شده‌اند. با این که برخی از این درختان چوبشان برای استفاده به عنوان هیزم بسیار مناسب است، بعضی دیگر از آنها برای ساخت لوازم خانگی و خمیر کاغذ، بسیار محبوب‌اند.

زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا:

تولید کنندگان (آتوتروف یا خود خوارها)

تمام گیاهان سبز دارای رنگ دانه‌ی کلرو فیل، تولید کننده نامیده می‌شوند. آنها که در اولین سطح تغذیه‌ای در زنجیره‌ی غذایی طبقه بندی می‌شوند، با استفاده از منابع معدنی (نور خورشید، آب و کربن دی اکسید) از طریق فوتو سنتز، مواد غذایی آلی (گلوکز) تولید می‌کنند. تولید کنندگان شناسایی شده‌ی زیست بوم تایگا بسیارند، چند نمونه متداول آن عبارتند از سرخس، خزه، کاج جک، صنوبر سیاه، صنوبر سفید و صنوبر بلسان.

مصرف کنندگان اولیه (گیاه خواران)

موجوداتی که سطح دوم تغذیه‌ای را تشکیل می‌دهند، فقط گیاه خوار هستند، یعنی از گیاهان سبز و قسمت‌های مختلف آنها (برگ، ریشه، گل و میوه) برای به دست آوردن انرژی تغذیه می‌کنند. در نتیجه، آنها منحصراً گیاه خوار هستند. نمونه‌های مصرف کنندگان اولیه‌ی زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا عبارتند از حشرات، پرندگان، موش‌ها، موش‌های صحرایی، سنجاب‌ها، خز موش‌ها، خار پشت‌ها، آهوها و گوزن‌های شمالی.

 

 

مصرف کنندگان ثانویه (گوشت خواران)

این گروه هتروتروف (دیگر خوار) هستند و از گیاه خواران برای استخراج مواد غذایی تغذیه می‌کنند. به طور خلاصه، مصرف کنندگان ثانویه، دیگر خوارانی هستند که به موجودات زنده‌ی سطح دوم تغذیه‌ای وابسته‌اند. بنا بر این، مصرف کنندگان ثانویه گوشت خوارانی هستند که به سطح سوم تغذیه‌ای در زنجیره‌ی غذایی تعلق دارند. نمونه‌های متداول مصرف کنندگان ثانویه در زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا عبارتند از رتیل، عقرب، مار، برخی از مار مولک‌ها، راسو و پستان داران راسو مانند.

مصرف کنندگان ثالث (گوشت خواران)

این سطح تغذیه‌ای، شامل حیوانات گوشت خواری است که از لحاظ غذایی به سایر هتروتروف‌ها وابسته‌اند. اما تفاوت اولیه‌ی مصرف کنندگان ثانویه و ثالث، نوع مواد غذایی است که از آنها تغذیه می‌کنند. آری، مصرف کنندگان ثالث مصرف کنندگان ثانویه را شکار می‌کنند، بنا بر این سطوح غذایی بالاتر را در زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا اشغال می‌کنند. حیواناتی که در این گروه قرار می‌گیرند سیاه گوش، شاهین، روباه و گرگ هستند.

تجزیه کنندگان (ساپروتروف‌‌ها)

موجودات تجزیه کننده یا ساپروتروف در بالاترین سطح تغذیه‌ای قرار می‌گیرند. اگر چه معمولاً از آنها در زنجیره‌ی غذایی صحبت نمی‌شود، نقش این موجودات در عمل کرد کلی زیست بوم تایگا بسیار مهم است. آن چه که این واحدهای زنده انجام می‌دهند، تجزیه‌ی مواد آلی پیچیده‌ی موجودات مرده و هم چنین تغذیه از آنها و تولید مواد ریز مغذی برای تولید کننده‌ها است. مثال‌هایی از این دسته گونه‌هایی از قارچ و باکتری‌ها هستند.

زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا: مثال‌ها

پس از مرور سطوح تغذیه‌ای زنجیره‌ی غذایی زیست بوم تایگا، درک کانالی که از طریق آن انرژی مواد غذایی از یک موجود زنده به موجود زنده بعد منتقل می‌شود، آسان‌تر می‌شود. همه چیز خواران (به عنوان مثال راکون و خرس) به وضوح در سطوح تغذیه‌ای یاد شده ذکر نشده‌اند اما آنها هتروتروف هستند و به گروه مصرف کنندگان ثانویه تعلق دارند. هنگامی که انرژی بین دو سطح تغذیه‌ای متوالی منتقل می‌شود، مقدار مشخصی از آن به بیوماس تبدیل می‌شود.

مثال شماره‌ی 1:
گیاه > گوزن > گرگ
مثال شماره‌ی 2:
گیاه > حشره > رتیل > جغد
مثال شماره‌ی 3:
گیاه > موش خرما > مار > شاهین
مثال شماره‌ی 4:
گیاه > حشره > سنجاب > روباه > سیاه گوش

صرف نظر از زیست بوم یا نوع جامعه‌ی زیست محیطی، انتقال انرژی در زنجیره‌ی غذایی از گیاهان آتوتروف‌ها به گیاه خواران که سپس توسط گوشت خواران مصرف می‌شوند، اتفاق می‌افتد. واضح است که یک هتروتروف از بسیاری موجودات، تغذیه می‌کند و شکارچیان فراوانی برای یک موجود زنده‌ی خاص وجود دارند.
شبکه‌ی به هم پیوسته‌ای از این زنجیره‌های غذایی، به عنوان شبکه‌ی غذایی نام گذاری می‌شود. این هم شبیه به زنجیره‌ی غذایی است با این تفاوت که در آن انتقال انرژی بین موجودات، چند جهته است و یا از طریق روش‌های مختلفی صورت می‌گیرد.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۳۰
حمید

واژه اولوالعزم در آیه 35 سوره احقاف آمده است. عزم به معنای حکم و شریعت است و اولوالعزم یعنی پیامبرانی که دارای شریعت و دین مستقل و جدیدی بوده اند. در روایات برای پیامبران اولوالعزم شرایطی ذکر شده است:

1- داشتن دعوت جهان شمول

2-داشتن شریعت و دین

3-داشتن کتاب الهی

به طور خاص، فقط 5 تن از پیامبران الاهی دارای چنین خصیصه هایی بوده اند؛ یعنی هم دعوت همگانی، هم شریعت و هم کتاب الاهی داشته اند. آن پنج تن، حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) هستند. در روایات از کتاب حضرت نوح و حضرت ابراهیم (ع) به نام صحف یاد شده و تورات کتاب حضرت موسی، انجیل کتاب حضرت عیسی (ع) و قرآن کتاب پیامبر اسلام (ص) است.

کلمه "اولوالعزم" یک بار در قرآن آمده است. خداوند می­فرماید: "مانند رسولان اولوالعزم صبر کن و...".

عزم به معناى اراده محکم و استوار است. راغب در مفردات می گوید: عزم به معناى تصمیم گرفتن بر انجام کارى است.

در لغت نامه لسان العرب آمده است: رسولان اولوالعزم کسانی هستند که تصمیم بر انجام امر خدا که بر آن متعهد َشده اند گرفته اند. در قرآن مجید، عزم گاهى به معنای صبر به کار رفته و گاه به معناى وفاى به عهد.

در کتاب های تفسیری آمده است: با توجه به این که پیامبران صاحب شریعت جدید و آیین تازه با مشکلات و گرفتارى‏هاى بیشترى روبرو بودند، و براى مقابله با آن، عزم و اراده محکم‏ترى لازم داشتند، به این دسته از پیامبران، اولوالعزم اطلاق شده است و اگر بعضى، عزم و عزیمت را به معناى حکم و شریعت تفسیر کرده‏اند، به همین مناسبت است، و گرنه عزم در لغت به معناى شریعت نیامده است.

اولوالعزم بودن پیامبر، نشانه صاحب شریعت بودن آن پیامبر است. به عبارت دیگر، آن پیامبر، دارای دینی خاص است که پیامبران هم زمان او یا متأخر از او باید دین او را ترویج دهند، تا زمانی که پیامبری با آیین جدید و شریعت تازه ظهور کند.

خداوند هم در قرآن به تشریع دین و ابلاغ آن توسط پیامبران اشاره می کند و نام چهار پیامبر - غیر از پیامبر اسلام که آخرین دین الاهی توسط وی آورده شده و در این آیه مورد خطاب است - را که دارای دین و شریعتی خاص بودند، می­آورد: "برایتان از دین همان را تشریع کرد که نوح (ع) را بدان توصیه فرمود، و آنچه ما به تو وحی کردیم و به ابراهیم (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) توصیه نمودیم این بود که دین را بپا دارید و در آن تفرقه نیندازید".

پیامبران اولوالعزم در روایات:

اگر چه بعضی از مفسّران ـ عموماً غیر شیعه ـ قرون اولیّه اسلام، پیامبران اولوالعزم را کسانی دانسته اند که مأمور به جهاد بودند و یا مکاشفات شان را اظهار کرده اند، و در تعیین مصداق هم از نوح، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف، ایّوب، یا ابراهیم، نوح، هود (ع) و محمد (ص) نام برده اند، ولی روایات ائمه (ع)، هم به وجه تسمیه اولوالعزم صراحت دارد و هم به بیان صفات اولوالعزم و تعیین مصداق.

صفات اولوالعزم در روایات این چنین بیان شده است:

1- دارای دعوت همگانی و جهان شمول برای انس و جنّ بوده اند.

2- دارای شریعت و دین مستقل و تازه ای بوده­اند.

3- دارای کتاب آسمانی بوده­اند.

در این سه مورد، به سه خصوصیت بارز این پیامبران اشاره شده است؛ یعنی دعوت جهان شمول، دین و کتاب الاهی. در روایتی از امام صادق (ع) شرط دوم و سوم کنار هم آمده است که برای جواب به قسمت بعدی سؤال (چرا بعضی از انبیا با این که کتاب داشته اند، ولی اولوالعزم نبوده اند؟) کفایت می­کند.

امام رضا (ع) در جواب کسی که از ایشان می­پرسد این پیامبران چگونه اولوالعزم شدند؟ می­فرمایند: "چون که برانگیخته شدند (نوح و ابراهیم و ...) به کتاب و شریعتی خاص".

پس داشتن کتاب یکی از شرایط پیامبران اولوالعزم است. امّا دو شرط مهم دیگر نیز در این جا وجود دارد که یکی داشتن دعوتی جهان شمول برای همه انسان ها و جنّیان و دیگری داشتن شریعتی مستقل و تازه است.

باید توجه داشت معنای شریعت مستقل این نیست که با شریعت پیامبران قبل کاملا متفاوت باشد و با آن سازگاری نداشته باشد، بلکه معنایش این است که بنابر مقتضیات زمان شریعت ها هم متفاوت می ­شد که این امری طبیعی است

حضرت داود (ع) اگر چه دارای کتاب آسمانی است، ولی کتاب او، کتاب احکام و شریعت مستقل و تازه نبود، چنان که حضرت آدم، شیث و ادریس (ع) هم دارای کتاب بودند، ولی اولوالعزم نبودند.

در روایات، به صراحت اسامی پیامبران اولوالعزم بیان شده است. از امام علی بن الحسین (ع) نقل شده که فرمودند: "اولوالعزم پنج نفرند: حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص). همچنین این معنا از امام صادق و امام رضا (ع) نیز رسیده است. در روایات، از کتب نوح و ابراهیم (ع) به نام "صحف" یاد شده است، گر چه در قرآن از کتاب موسی (ع) نیز به نام صحف نام برده شده است، ولی به مجموع آن صحیفه­ها تورات می گویند. کتاب حضرت عیسی (ع) انجیل و کتاب حضرت محمد (ص) هم قرآن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۹
حمید

پروین دولت‌آبادی (زاده ۱۳۰۳ درگذشت ۱۳۸۷)، شاعر و از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک بود.  کتاب شعر گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد. وی بیشتر با اشعاری که برای کودکان سروده و به ویژه اشعاری که در کتب درسی مدارس از او به چاپ رسیده است شهرت دارد، در حالی که او شاعری توانا در سبک های گوناگون غزل، قصیده، مثنوی و شعر نو نیز هست.

پروین دولت آبادی در ۲۱ بهمن ۱۳۰۳ در محله احمدآباد اصفهان از مادری فرهنگی و مدیر مدرسه ناموس به نام فخرگیتی و پدری به نام حسام‌الدین دولت‌آبادی که رئیس اداره اوقاف اصفهان بود زاده شد. او ابتدا به مدرسه ناموس در اصفهان رفت اما بعد به همراه خانواده‌اش به تهران نقل مکان کرد. دوره ابتدایی را در دبستان نوروز به پایان برد. پروین سال‌های اولیه دبیرستان را در مدرسه نور و صداقت که آموزگاران انگلیسی داشت گذراند و سال‌های بعد را در مدرسه آمریکایی نوربخش تحصیل کرد.

پس از دبیرستان تصمیم داشت تحصیل را در رشته نقاشی و مجسمه‌سازی در دانشکده هنرهای زیبا ادامه دهد و چند جلسه هم در دانشگاه شرکت کرد اما بازدید از یک پرورشگاه مسیر او را عوض کرد. پرورشگاه متعلق به شهرداری تهران بود و پدرش ریاست کل آن را برعهده داشت. خواهرش مهین نیز اداره بخش شیرخوارگاه آن پرورشگاه را بر عهده داشت. پروین تصمیم گرفت به سرپرستی و تربیت کودکان پرورشگاه بپردازد. در پرورشگاه شعرهایی که برای کودکان سرود بسیار مورد توجه آنان قرار گرفت.

وی تلاش کرد تا شعر کودکان را از حالت پند گونه خارج کرده و اشعاری که جنبه سرگرمی و تفریح برای ایشان داشته باشد ارائه کند. وی هم چنین آثاری برای بزرگسالان نیز در هر دو سبک سنتی و نیمایی سروده است. وی از معدود شاعرانی است که آثارش در کتب درسی نیز آمده است.

پروین دولت‌آبادی روز سه‌شنبه ۲۷ فروردین سال ۱۳۸۷ شمسی در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن گردید.

آثار

    • گل بادام
    • بر قایق ابرها
    • شوراب
    • هلال نقره‌سا
    • آتش و آب
    • باز می‌آید پرستو نغمه‌خوان
    • گنجشک و وزغ
    • شهر سنگ
    • در بلورین جامه انگور
    • جمجمک برگ خزان
    • گذری در ادبیات کودکان
    • یک بازیگر
    • و ویرایش بیش از ۲۰ کتاب کودکان.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۸
حمید

پالایشگاه نفت یک واحد صنعتی است که در آن نفت خام به مواد مفیدتری مانند گاز مایع، نفت سفید، بنزین، گازوئیل، نفت کوره، آسفالت، قیر و دیگر فراورده‌های نفتی تبدیل می‌گردد. پالایشگاه‌های نفت به‌طور معمول واحدهای صنعتی بزرگ و پیچیده‌ای می‌باشند که در آن‌ها واحدهای مختلف توسط مسیرهای لوله‌کشی متعددی به هم پیوند داده شده‌اند.

نفت به‌صورت خام یا فراوری نشده خیلی مفید نیست و به‌صورتی که از دل زمین بیرون آمده کاربرد چندانی ندارد. با اینکه نفت شیرین (با لزجت کم و نیز با گوگرد کم) به صورت تصفیه نشده در وسایل محرکه با قوه بخار به کار برده می‌شد، گازها و سایر محلول‌های سبک‌تر آن معمولاً داخل مخزن سوخت جمع شده و باعث بروز انفجار می‌گردید. غیر از مورد گفته شده برای استفاده از نفت، برای تولید محصولات دیگر مانند پلاستیک، فوم‌ها و ... نفت خام به‌طور حتم باید پالایش گردد. فراورده‌های سوختی نفتی در گستره وسیعی از کاربردها، سوخت کشتی، سوخت جت، بنزین و بسیاری دیگر موارد استفاده می‌شود. هر کدام از مواد یادشده دارای نقطه جوشی متفاوت می‌باشند از این رو می‌توان آنها را توسط فرایند تقطیر از همدیگر جدا نمود. از آنجائیکه تقاضای زیادی برای اجزای مایع سبک‌تر وجود دارد از این رو در یک پالایشگاه مدرن نفتی هیدروکربن‌های سنگین و اجزای گازی سبک در طی فرایندهای پیچیده و انرژی بری به مواد با ارزش تری تبدیل می‌شوند.

نفت به خاطر دارا بودن هیدروکربن‌هایی با وزن و طول‌های مختلف مانند پارافین، آروماتیک‌ها، نفتا، آلکن‌ها، دین‌ها و آلکالین‌ها می‌تواند در موارد متعددی مفید واقع گردد. هیدروکربن‌ها مولکول‌هایی با طول‌های متفاوت هستند که تنها از هیدروژن و کربن تشکیل شده‌اند، ساختارهای مختلف به آنها خواص متفاوتی می‌دهد. فن پالایش نفت در واقع عبارت است از جداکردن و بالابردن درجه خلوص اجزا تشکیل دهنده نفت از هم.

همینکه اجزا از هم جدا گردیده و خالص شدند می‌توان ماده روغنکاری یا سوخت را به طور مستقیم روانه بازار مصرف کرد. می‌توان با ترکیب مولکول‌های کوچک‌تر مانند ایزوبوتان و پروپیلن یا بوتیلن طی پروسه‌هایی همانند آلکالنین کردن یا دیمرازسیون می‌توان سوختی با اکتان موردنظر تهیه نمود. همچنین درجه اکتان بنزین را می‌توان طی فرایند بهسازی توسط کاتالیزور بهبود بخشید که طی آن هیدروژن از هیدروکربن جداشده و هیدروکربن آروماتیکی تشکیل می‌گردد که درجه اکتان بسیار بیشتری دارد. تولیدات میانی برج جداکننده را می‌توان طی پروسه‌های کراکینگ گرمایی، هیدروکراکینگ یا کراکینگ کاتالیزوری سیالی به محصولات سبک تری تبدیل نمود. مرحله نهایی در تولید بنزین ترکیب مواد هیدروکربن مختلف با درجه‌های اکتان متفاوت با همدیگر است تا به مشخصات محصول موردنظر دست یابیم.

معمولاً پالایشگاه‌های بزرگ توانایی پالایش از صدهزار تا چندین صدهزار بشکه نفت در روز را دارا می‌باشند. به دلیل ظرفیت بالای مورد نیاز، بسیاری از پالایشگاه‌ها به صورت دائم برای مدت طولانی از چندین ماه تا چندین سال بطور مداوم کار می‌کنند.

پالایشگاه‌های نفت بسته به نوع خوراکی که بر مبنای آن طراحی شده اند دارای پیچیدگی‌های متفاوتی هستند که بر اساس آن میزان و نوع محصولات متفاوتی تولید می‌کنند. میزان سرمایه گذاری برای احداث یک پالایشگاه با پیچیدگی متوسط بین ۱۸ تا ۱۹ هزار دلار به ازای هر بشکه ظرفیت پالایش است و با افزایش درجه پیچیدگی گاه تا ۲۴ تا ۲۵ هزار دلار در هر بشکه سرمایه گذاری نیاز دارد.

تولیدات پالایشگاه به ترتیب سبک به سنگین عبارتند از:

اولین پالایشگاه جهان در پولشیتی، رومانی در سال ۱۸۵۶ ساخته شده، تا قبل از اشغال رومانی توسط نازی‌ها چندین پالایشگاه دیگر نیز با سرمایه گذاری شرکت‌های آمریکایی در همان محل تأسیس گردید. اکثر این پالایشگاه‌ها در طی بمباران نیروی هوایی آمریکا در عملیات تیدال ویو در ۱۹۴۳ از کار افتادند. پس از این حادثه این پالایشگاه‌ها دوباره سازی گردیده‌اند. پالایشگاه قدیمی دیگر پالایشگاه Oljeon می‌باشد که هم اکنون به عنوان موزه در میراث جهانی یونسکو به عنوان سایت انگلسبرگ (Engelsberg) ثبت شده‌است. این پالایشگاه در ۱۸۷۵ افتتاح گردیده‌است. پالایشگاه‌های اولیه درایالات متحده تنها نفت سفید را پالایش می‌کردند و مابقی محصولات پالایش نشده به نزدیک‌ترین رودخانه تخلیه می‌گردید. با اختراع اتومبیل پالایشگاه‌ها به سمت تولید بنزین و سوخت دیزل هدایت شدند که تا به امروز به عنوان اصلی‌ترین فراورده پالایشگاه شناخته می‌شوند. پس از نیمه دوم قرن بیستم در ایالات متحده سازمان‌های محیط زیست قوانین بسیار محدودکننده‌ای برای احداث پالایشگاه‌های جدید (از نظر آلودگی‌های آب و هوا) وضع نموده‌اند. این شرایط احداث پالایشگاه‌های جدید در آمریکا را بسیار محدود و پرهزینه کرده‌است بطوریکه آخرین پالایشگاه نفت احداث شده در ایالات متحده مربوط به سال ۱۹۷۶ می‌باشد. تشخیص اینکه کدام پالایشگاه هم اکنون بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان است کار مشکلی است. زمانی ادعا می‌شد پالایشگاه راس التانورا در عربستان سعودی متعلق به آرامکو صاحب این عنوان است. با این حال می‌توان ادعا نمود که در قرن بیستم پالایشگاه آبادان واقع در ایران بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان بوده‌است. این پالایشگاه در طی جنگ ایران و عراق متحمل خسارات فراوانی شد. هم اکنون کتاب ثبت رکوردهای گنیس (اکتبر ۲۰۰۶) پالایشگاه BP Ameco واقع در تگزاس ایالات متحده را به عنوان پالایشگاه دارای بیشترین ظرفیت پالایش (با ظرفیت ۴۳۳،۰۰۰ بشکه در روز) ثبت کرده‌است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۷:۵۳
حمید

بسم الله الرحمن الرحیم


به خدا حسن ظن داشته باشیم. هیچ وقت از رحمتش ناامید نباشیم. یکم فکر کنیم...مگر ما نمیگوییم خدا بر هر کاری تواناست؟ مگر تو قرآن نمیخوانیم «و هو علی کل شیء قدیر» و آخرش می گوییم «صدق الله العلی و العظیم»؟ مگر خدا راست نمیگه؟ حالا ممکنه یکی بگه چرا خدا مشکل من را حل نمیکنه؟

چرا؟! چرا داریم آخه؟! خدا چرا؟! مگر خدا حکیم نیست؟ مگر مصلحت ما را نمی خواهد؟ خب حله دیگه. 

بگو خدا صلاح من را میخواد بگو خدا خیر من را میخواد.

شما وقتی توسط خدا امتحان میشوید مطمئن باشید می توانید از پس این امتحان بر بیایید. به خدا قسم توانایی اش را داریم. آقا اگر از پس امتحان برنیامدیم چی؟ خب شما تواناییش را داشتید و از آن توانایی استفاده نکردید.

«لا یکلف الله نفسا الا وسعها»

امام خمینی (ره) فرمود ما می توانیم مستقل باشیم؛ گفت می توانیم و شد! چونکه به خدا ایمان داشت؛ چونکه اسلام شناس بود؛ چونکه قرآن را زیاد میخواند و می دانست خدا از بندگانش امتحانی نمیگیرد که توانایی اش را ندارند. خدایا! کاری کن که ما تسلیم دستوراتت باشیم. حالا تسلیم بودن یعنی چه؟ یعنی وقتی مصیبتی بهت رسید نگی خدایا چرا اینجوری شد؟ چرا اینکارا کردی؟ تسلیم بودن یعنی اینکه نبینی خودت چه میخواهی، ببینی خدایت چه میخواهد و هرچه که خواست راضی باشی.

مطلب را با این داستان به پایان میبرم:

امام باقر(ع) برای یکی از فرزندان‌شان به‌شدت ناراحت و بی‌قرار بودند. فرزند ایشان مریض بود و در تب شدید می‌سوخت به حدّی که داشت جان می‌داد. امام(ع( آن‌قدر نگران حال بچه بودند که اصحاب حضرت می‌گویند: ما پیش خودمان گفتیم که اگر این بچه از دنیا برود، می‌ترسیم حضرت هم از دست برود! از بس که حضرت تلاش می‌کرد این بچه سلامت خود را پیدا کند. کمی بعد، یک‌دفعه‌ای از داخل خانه، صدای شیون خانم‌ها بلند شد و فهمیدیم که بچه از دنیا رفته است. امام(ع) به داخل رفتند و آنها را آرام کردند و برگشتند و با حالتی بشّاش و خنده‌رو با دیگران برخورد کردند. اصحاب با تعجب پرسیدند: فرزند شما سلامتی خودش را به‌دست آورد؟ حضرت فرمود: نه! از دنیا رفت. اصحاب گفتند: بعد از آن‌همه نگرانی و تکاپویی که برای سلامتی فرزندتان داشتید، ما تصور می‌کردیم که اگر از دنیا برود، برای شما خیلی سخت(غیرقابل تحمل) خواهد بود. حضرت فرمود: ما اهل‌بیت این‌گونه هستیم که تلاش خودمان را انجام می‌دهیم و معلوم است که دربارۀ اطرافیان و نزدیکان‌مان عاطفه داریم اما وقتی امر خدا تحقق پیدا کرد و دیگر از ما کاری بر نیامد، ما تسلیم می‌شویم و «زیبایی تسلیم خودمان را هم به خدا نشان می‌دهیم» و انبساط خاطر من هم به همین دلیل است).کَانَ قَوْمٌ أَتَوْا أَبَا جَعْفَرٍ ع فَوَافَقُوا صَبِیّاً لَهُ مَرِیضاً ...فَقَالَ لَهُمْ إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِیمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا أَحَبَّ؛ کافی/۳/۲۲۶)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۲
حمید